۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

شرممان باد

شرممان باد.
(به بهانه دیدار سعید حجاریان در تلویزیون جمهوری اسلامی)
سه شنبه 31 شهریور 88

خشم و آتشم امشب. چهره سعید حجاریان را در تلویزیون می بینم. از زندان آورده اندش (هرچند شاید صدا و سیما را به زندان برده بودند. پس زمینه تیره و تار فضای مصاحبه؟! به استودیوهای صدا و سیما شباهتی نداشت) مجری اصرار دارد که لااقل چند کلامی سخن بگوید. کلام بریده او و لکنت عذاب آوری که هی تکرار می شود و خنده هایی که گویا به او دیکته شده اند، سمفونی غم انگیز و تحمل ناپذیری را می نوازد. شرمم می آید که پای تلویزیون لمیده ام و هیچ کاری نمی توانم بکنم. چند فحش رکیک زیر لب هم دردی را دوا نمی کند. تلویزیون، حجاریان را حتی آن زمانی که عضو شورای شهر تهران بود هیچگاه نشان نمی داد. تنها پس از آن که گلوله خورد و بر روی تخت بیمارستان آرمیده بود با چندین شیلنگ در سر و گردنش، به او افتخار حضور در تلویزیون دادند. آن هم از این رو که فکر می کردند لابد کارش تمام است و بگذار در این روزهای آخر از بدن نیمه جانش بهره برداری تبلیغاتی و سیاسی بکنند. همان قدر که از مرگ رهید دوباره ممنوع التصویر شد. قاتلش (چه فرق می کند ضاربش) را هم بعد از مدت کوتاهی رهایش ساختند تا به ادامه تحصیلش لطمه ای وارد نشود.
امشب سعید حجاریان را از پس هفته ها زندانی بودن و رنج ها و تهدیدها و شکنجه هایی که تحمل کرده، آراسته اند. لباسی متعارف به تنش کرده اند و به عنوان میهمان برای به اصطلاح کنفرانس آسیب شناسی حوادث انتخابات نشانده اند تا مردم ببینند چگونه زندانهای ولایت فقیه متحول می کند. از این رو به آن رو. یک عمر غفلت و فراموشی را می زداید و تمامی پندارهای غلط گذشته را بر می درد. یک آدم معتقد به لیبرالیسم و کمونیسم و آنارشیسم را در ولایت مطلقه ذوب می کند. وای بر ما. وای که این قدر دست کم گرفته اندمان که چنین نمایش شرم آور و مضحکی را در مقابل چشمانمان اجرا می کنند و امید دارند تحت تاثیر قرار بگیریم و باور کنیم. همین خود ننگی است تحمل ناپذیر. این که خیال کنند فریب می خوریم. این که گمان کنند می پذیریم. شرممان باد که پای رسانه کثیفشان به تماشای جومونگ نشستیم. شرممان باد که تصاویر تکه پاره ورزشی را دیدیم و دم بر نیاوردیم. شرممان باد که در روزنامه های روشنفکری مان به تجزیه و تحلیل شخصیت مرد هزار و دوهزار چهره پرداختیم و میلیاردها سود روانه جیب تبلیغات چیان میان برنامه های تلویزیونی کردیم تا امروز چنین تصاویر زجرآوری را به روی آنتن ببرند و باز هم دم برنیاوریم و باز هم به فراموشی بسپاریم و باز هم پای ادامه شبهای برره بنشینیم و به مجری جذاب برنامه نود خیره شویم و منتظر سریال کره ای تازه ای باشیم که لابد شبهای سرد زمستانمان را گرم خواهد کرد.
ما بی چرا زندگانیم... .

۱ نظر: