۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

احمدرضا احمدی و نقل قول از خامنه ای ... آقای احمد رضا احمدی باور کنید خیانت کردید.


«سالي كه از سه كتابم در خانه هنرمندان رونمايي شد، وقتي رفتم بالا، تمام جمعيت جوان‌ها بودند، با خودم گفتم كار من سخت شد من ديگه مخاطب دارم. آپولينر شعري داره كه ميگه‌،‌ اي تمام دست‌هايي كه پشت من دعا مي‌كنيد من نمي‌توانم به شما خيانت كنم.» (احمدرضا احمدی، روزنامه شرق، 19 مرداد1390)




در صفحه40 چلچراغ شماره 452 تاریخ 19 آذر 1390 نوشته ای از احمدرضا احمدی آمده است که درباره کتاب صحبت کرده و از جمله می آورد: «...اوضاع اقتصادی بسیاری از مردم این اجازه را به آن ها نمی دهد که بتوانند کتاب هایی را که به آن ها علاقه مندند در سبد خرید خانه شان قرار دهند. با توجه به صحبت های اخیر آیت الله خامنه ای در رابطه با کتاب و کتاب خوانی، ای کاش مسئولان هم حرکتی در این راستا انجام دهند...»
آقای احمدرضا احمدی عزیز! شاهد مثال آوردن از خامنه ای؟ آن هم برای شاعری که به عنوان شاعری مردمی شناخته می شود؟ جناب آقای احمدی آیا خبر ندارید در این مملکت چه اتفاقاتی افتاده است؟ از کسی نقل قول می آورید که دستش به خون مردمان هم وطنتان آغشته است؟ شما می توانید شاعری سیاسی نباشید و آن طور که در تیتر همین مطلب هم آمده «عشق، عشق و عشق» مانیفست زندگی تان باشد. کسی هم از شما گلایه نکرد که چرا مثلن از جنبش سبز حمایت نکردید و شعری نسرودید. اما قرار نبود که این گونه رودر روی مردم، با احترام از دیکتاتوری منفور نام ببرید. جناب آقای احمدی گمان نمی کنم ساندیس خوران پاچه خوار ولایت، مخاطبان شعر شما باشند و اصلن شما را بشناسند؛ مخاطبان شما و هواداران شعرهایتان همین بچه هایی بودند که مشت و باتوم و گلوله خوردند و فریاد مرگ بر دیکتاتور سردادند حال این هم از همراهی شما...!
آقای احمدرضا احمدی عزیز! نوشته بودید که به تازگی مجموعه ای از اشعارتان را برای چاپ فرستاده اید. لطفن به ناشرتان زنگ بزنید و بگویید یک جلد کمتر چاپ کند، من دیگر برای کتاب های شما پول خرج نخواهم کرد.


پی نوشت:
احمد غلامی (روزنامه شرق، 19 مرداد1390) : احمدرضا احمدي روشنفكري پرهيزگار است و براي رسيدن به شاعري و شاعر ماندن رياضت بسيار كشيده.

حسن کیائیان مدیر نشر چشمه: احمدرضا احمدي يك شاعر است، به مفهوم وسيع كلمه. اين جايگاه رفيع، حق مسلم اوست كه نزديك به 50 سال توانسته است با استواري تمام درهر وضعيتي درعرصه شعر و شاعري به حضور خود ادامه دهد. چونان درختي تناور و پرشاخ و برگ كه بزرگي و سرسبزي خود را نه وامدار اين و آن، بلكه از آفتاب و باد و باران به وديعه گرفته است.

۱۳۹۰ آذر ۱, سه‌شنبه

اگر می خواهید بدانید بر پرستو فروهر چه گذشت، پیکر کاردآجین شده ی پدر و مادر خود را پیش چشمانتان تصور کنید...


اگر می خواهید بدانید بر پرستو فروهر چه گذشت، پیکر کاردآجین شده ی پدر و مادر خود را پیش چشمانتان تصور کنید...

امروز سیزدهمین سالگرد قتل ناجوانمردانه و بی رحمانه ی داریوش و پروانه فروهر است. صحبت های پرستو فروهر را که از رادیو فردا می شنیدم یک لحظه پیکر خون آلود پدر و مادر خود را پیش چشمانم تصور کردم. حقیقت این است که همه ی ما از این جنایت خون بار برافروخته شدیم و با فرزندان آن دو بزرگ، همدردی کردیم اما بار عاطفی این ماجرا و زجر و اندوهی که پرستو و آرش فروهر در این سال ها تحمل کرده اند را وقتی می توانیم با تمام وجود احساس کنیم که در ذهن خود چنین ماجرایی را برای عزیزترین کسان خود تصور کنیم.

من هنوز در حیرتم ماموران دیوسیرتی که دست به این جنایت زدند به فرض که فتوای قتل آن دو عزیز را در جیب داشتند و به فرض که با باوری مذهبی این عمل خود را توجیه کرده بودند چطور این گونه وحشیانه رفتار نمودند و مگر نمی توانستند تنها جانی را بستانند و این گونه حیوان صفت، لکه ننگی بر تاریخ بشریت و انسانیت ننشانند؟

و به پرستو فروهر بزرگوار که همچون سالیان پیش باز هم رنج سفر کشید و به ایران آمد و باز هم از برگزاری یک مراسم ساده برای آن دوعزیز منع شد زنده باد می گویم و آرزو می کنم همین روزها به زودی زود، روز رسوایی آمران و عاملان اصلی این جنایت فرا رسد.

۱۳۹۰ مهر ۲۱, پنجشنبه

نکته مهم: سفیر عربستان همان کسی است که در مورد ایران به آمریکا گفته بود: «سر مار را بزنید.»

انتقام جویی جمهوری اسلامی ایران را دست کم نگیرید، آیا حکومت ایران به همین راحتی چنین اظهار نظری را (که در اسناد ویکی لیکس آمده بود) نادیده می گیرد. از طرفی ایران به خاطر سرکوب شیعیان بحرین توسط عربستان، حسابی از عربستان شاکی است. وقتی این دو موضوع کنار هم قرار می گیرند من که شک نمی کنم ایران بدش نمی آمد یک حالی به آقای عبدالجبیر، سفیر عربستان در خاک آمریکا بدهد و البته حال آمریکای طرفدار عربستان را هم بگیرد و چه بسا روابط آنها را تیره کند و... .

۱۳۹۰ مهر ۱۹, سه‌شنبه

انصافن اگر یک بازیکن ایرانی روی زمین افتاده بود و یک تیم عرب بی توجه به او به ما گل می زد چه می گفتیم؟!

انصافن اگر یک بازیکن ایرانی روی زمین افتاده بود و یک تیم عرب بی توجه به او به ما گل می زد چه می گفتیم؟!
بازی ایران و بحرین، 19مهر1390: ایران با 5 گل از تیم بحرین جلو افتاده است. در یکی از حملات ایران، بازیکن حریف در محوطه جریمه آسیب دیده و دراز کشیده است. بازیکنان ایران بی توجه به او به حمله خود ادامه می دهند و گل می زنند.
راستی اگر مشابه چنین صحنه ای به ضرر تیم ایران اتفاق می افتاد چه می گفتیم؟ آیا عرب ها را به بی فرهنگی و بازی ناجوانمردانه متهم نمی کردیم؟ ایران با 5 گل جلو بود و نیازی به ششمین گل نداشت (که اگر هم می داشت چنین صحنه ای را توجیه نمی کرد) و جالب این که مزدک میرزایی گزارشگر بازی هرگز به این موضوع اشاره نکرد. این در حالی بود که در تمام تصاویر آهسته ای که از این گل ایران پخش می شد تصویر بازیکن به زمین افتاده ی بحرین به خوبی مشخص بود.
این صحنه ای تلخ برای فوتبال ایران و برای فرهنگ ما بود. شیرینی این پیروزی که به کام من تلخ شد. ما را چه شده است. در بهار عربی که صدای آزادی خواهی در برابر دیکتاتورها روز به روز اوج می گیرد، ما بیست هزار بیست هزار به تماشای صحنه ی اعدام هم وطنمان می رویم. جوان رعنای میهنمان را پس از دوسال و نیم زندانی کشیدن با تنی شلاق خورده راهی منزل می کنند و صدای اعتراضمان از محافل خصوصی مان بالاتر نمی رود.
دلمان خوش باشد تیم 10نفره ی بحرین را ناجوانمردانه 6تایی کردیم.

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

امروز رخ داد: ارضای مقام معظم رهبری در کنفرانس بیماری اسلامی

امروز رخ داد: ارضای مقام معظم رهبری در کنفرانس بیماری اسلامی

کنفرانس موسوم به بیداری اسلامی به دستور مستقیم آقای خامنه ای و با پیگیری مشاور ارشد او، علی اکبر ولایتی برنامه ریزی شد. چند صد شیخ و مفتی و ملابنویس از کشورهای اسلامی برای چندین روز مفت خوری و افاضات پراکنی به تهران آمدند و هدف اصلی تمام این ماجرا تنها و تنها ارضای حس قدرت طلبی سیدعلی خامنه ای بود. مقام عظما امروز با حضور در جمع دعوت شدگان این مراسم، در حالی که به امر او همگی سران قوا و مسئولین لشکری و کشوری هم دست به سینه حاضر شده بودند به تمام معنا احساس «رهبر مسلمانان جهان» بودن پیدا کرد و به نشئه ای رسید که به راحتی می تواند تا یک هفته تریاک را کنار بگذارد.

این که میهمانان این کنفرانس چه جایگاهی در کشورشان دارند و چه تاثیری بر تحولات آینده میهن شان خواهند گذاشت و آیا سخنان مقام معظم رهبری را که مجری تلویزیون بارها بر بسیار مهم بودن آن تاکید نمود به تخم شان خواهند گرفت یا نه سوالی است که پرسیدن ندارد.

.


۱۳۹۰ تیر ۵, یکشنبه

چرا درجا می زنیم...

درسی که حاکمان فعلی از انقلاب 57 گرفته اند: سرکوب خشن و عدم عقب نشینی حتی یک گام
درسی که اصلاح طلبان کنونی از انقلاب 57 گرفته اند: انتقاد ملایم و عدم پیش روی حتی یک گام

چند گزاره ی اشتباه: مشکل اصلی ما حکومت نیست،مشکل اصلی ما ملت است! و ...

چند گزاره ی اشتباه: مشکل اصلی ما حکومت نیست،مشکل اصلی ما ملت است! و ...

در گفتگوهایی که با موضوع «تغییر حکومت»با دوستانم داریم اغلب مواجه با گزاره هایی می شویم که به نظر می رسد موانع فکری ورود به جنبش باشند.در این نوشته به برخی از آنها می پردازم:
1-با دیکتاتور مبارزه نکنید،با ریشه های دیکتاتوری مبارزه کنید
من بخشی از این گزاره را قبول دارم،ما باید ریشه های دیکتاتوری را خشک کنیم.به قول نیچه:«شکستن بت ها کافی نیست،خوی بت پرستی را بشکن!»
آنچه باعث شده است ما بخش قابل توجهی از توان مان را صرف مبارزه با دیکتاتور بکنیم این است که دیکتاتور و تیم او مانع مبارزه ی ما با ریشه های دیکتاتوری می شوند.آنها با تسخیر ثروت ملی،رسانه ی ملی و نهادهای ملی و با زندانی کردن نخبگان،تعطیلی مطبوعات،ممانعت از فعالیت نهادهای مدنی،با ممیزی کتاب،با حذف کتاب ها از نمایشگاه کتاب،با فیلتر کردن سایت ها و وبلاگ ها و...راه را برای اصلاح فرهنگی و فعالیت مدنی بسته اند.
مگر محمدجعفر پوینده و محمد مختاری چه کرده بودند که با چاقوی سربازان گمنام دیکتاتور قیمه قیمه شدند؟آخرین کار محمدجعفر پوینده ترجمه ی منشور جهانی حقوق بشر بود و آخرین کتاب محمد مختاری«تمرین مدارا»!
مگر سعید حجاریان با شخص دیکتاتور درگیر شده بود که توسط محافل بسیج ترور شد؟!
مگردکتر فریبرز رئیس دانا به جز نقد اقتصادی کار دیگری کرده است که به زندان انداخته شده است؟!
مگر حسن یوسفی اشکوری به جز قرائت نو از دین کار دیگری کرده بود که به زندان افتاد و «خلع لباس» شد؟!
چگونه با ریشه های دیکتاتوری و خوی بت پرستی مبارزه کنیم ؟ همچون پوینده ترجمه کنیم ؟ همچون مختاری بنویسیم ؟ همچون حجاریان نظریه پردازی کنیم ؟ همچون رئیس دانا نقد کارشناسانه کنیم ؟ همچون یوسفی اشکوری قرائت های جدید از دین ارائه دهیم ؟
تیم دیکتاتور همه ی این حرکت ها را مانع می شود،در چنین شرایطی اولین قدم برای از بین بردن خوی بت پرستی شکستن بت هاست.
2-مشکل اصلی ما حکومت نیست،مشکل اصلی ما ملت است
بنده نیز موافقم که مردم ما دچار آسیب های جدی فرهنگی و اجتماعی هستند.موافقم که نیاز به خانه تکانی فرهنگی،بازسازی زبانی و بازآموزی اخلاق شهروندی داریم.اما مشکل اینجاست که حکومت بین نخبگان و توده فاصله ایجاد کرده است.من دچار این وهم نیستم که سقوط این حکومت،ایران را مدینه ی فاضله خواهد کرد.خیر،با سقوط این حکومت تازه کار ما شروع می شود.
بعد از سقوط این حکومت چند دهه کار فرهنگی و اجتماعی لازم است تا شدت بیماری های فرهنگی ما کاهش یابند اما تا این حکومت باقی است و به طور فعال ذهن ملت را مسموم می کند کار فرهنگی کردن آب در هاون کوبیدن است !
وقتی دستور اداری صادر می شود که دانش آموزان را از مدارس و سربازان را از پادگان ها به تماشای «اخراجی ها»ببرند،وقتی خرافه ها در تیراژ میلیونی و با یارانه چاپ می شوند و وقتی رسانه ی ملی با هزینه کردن ثروت عمومی ترویج چندهمسری می کند ساده لوحانه است که من تصور کنم کتاب من با تیراژ 3000جلدی می تواند آسیب زدا باشد،بگذریم از این که من هم شهروندی از این جامعه ام و بعید نیست که ذهن من نیز در یکی از تله های فرهنگی این حکومت گیر افتاده باشد!
3-اینها را انگلیسی ها آورده اند و تا وقتی حضورشان به نفع انگلیسی ها باشد باقی می مانند !
این ماجرای «توهم توطئه ی دایی جان ناپلئونی»نیز از گزاره های شایع در ملت ماست.شکی نیست که تعاملات بین المللی و منافع قدرت های بزرگ در پیروزی انقلاب 1357 نقش تعیین کننده ای داشت اما اگر بستر اجتماعی مناسب این انقلاب در این مملکت وجود نداشت نه کودتای28مرداد1332موفق از آب درمی آمد و نه انقلاب 1357.
طبعا ادامه ی حضور جمهوری اسلامی هم برای روسیه و چین و هم برای آمریکا و اسرائیل منافع عظیمی را در پی دارد.نه تنها روسیه و چین و آمریکا و اسرائیل،که حتی امارات و ترکیه نیز رشد اقتصادی خود را مدیون وطن فروشی سران جمهوری اسلامی هستند.قطعا قدرت های خارجی تا جایی که آبروشان حفظ شود یکی به نعل و یکی به میخ خواهند کرد تا این حکومت با وضعیت«کج دار و مریز»ادامه ی حیات دهد.
اما یک ملت بزرگ در این بازی پیچیده ی تعاملات اقتصادی و بین المللی یک«قربانی منفعل» نیست.مردم ایران به راحتی می توانند با تحریم کالاهای چینی دولت چین را وادار کنند که دست از حمایت از جمهوری اسلامی در شورای امنیت بردارد.تصمیم گیری های بین المللی بر پایه ی منافع اقتصادی استوار است و یک شبکه ی اجتماعی چند میلیونی مخالفان حکومت ایران به راحتی می تواند موازنه ی منافع اقتصادی را به هم بزند.
4-حکومت می خواهد ما را وارد بازی خشونت آمیز کند!
این گزاره در بین طرفداران جنبش سبز به عنوان یک اصل بدیهی پذیرفته شده است و بر آن مبنا هرگونه حرکت قهرآمیز را رد می کنند.این گزاره در هیچ جا به اثبات نرسیده است!
طرفداران این گزاره معتقدند که از آنجا که حکومت دارای قدرت نظامی بالایی است ورود به این عرصه مساوی است با قتل عام شدن مخالفان حکومت.
دوستان من،داشتن سلاح هسته ای،موشک شهاب و سلاح های چینی و روسی هیچ کدام در یک جنگ شهری مزیت رقابتی محسوب نمی شوند.نه تانک های سپاه در خیابان های تهران می توانند ابتکار عمل را به دست گیرند و نه بمباران شیمیایی و هسته ای تهران برای سپاه مقدور است.فرزندان و خانواده های نیروهای «گارد جاویدان»علی خامنه ای در همین شهری زندگی می کنند که مخالفان او! من خیال می کنم این گزاره توسط سیستم جنگ روانی حکومت طراحی شده تا ابتکار عمل ما را کم کند.
گرچه در مقطع زمانی فعلی که خانواده های مافیایی درون حکومت به جان هم افتاده اند به نفع ماست که وارد مبارزه ی قهرآمیز نشویم اما من نه گزاره ی اثبات نشده ی فوق را می پذیرم و نه گزینه ی مبارزه ی قهرآمیز را منتفی می دانم.چند قوطی روغن ماشین که روی سطح آسفالت ها پخش شود تمام موتورسواران لباس شخصی را زمین گیر می کند.مگر فلسطینی ها با پرتاب سنگ انتفاضه ی دوم را خلق نکردند؟

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

محمد نوری زاد در برنامه ساعت ششم رادیو فردا 6 عصر جمعه 3تیر1390

اعتصاب غذای یک زندانی آخرین راه برای فریاد زدن است...
(متن کامل به زودی در وبسایت رادیو فردا درج می شود)

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

آقای اوباما از پیام تبریک نوروزی شما سپاس گزارم

آقای اوباما
در نخستین لحظه های آغاز سال نو ایرانی، پیام نوروزی شما اشک به چشمانم آورد। لابد این پیام را مشاوران تان تنظیم کرده اند، اما همین که برای ایرانیان وقت گذاشتید و شاید دقایقی را هم صرف تکرار واژه های پارسی این پیام کردید تا آن ها را درست بر زبان آورید از شما سپاس گزارم. راستش روزهایی بود که آرزو می کردم به جای شما یک رییس جمهور تندرو در کاخ سفید می بود تا شاید دولتمردان ایران، عافیت اندیشی کنند و در سرکوب هم میهنانم این قدر خشونت و وحشی گری نشان ندهند. اینک اما از پس ماه ها رنج و عذابی که به دنبال کودتای انتخاباتی سال 1388 از سر گذرانده ام به شما و سیاست های به جا و خردمندانه شما درود می فرستم. همین که با تلاش دولت شما امکان گردش آزاد اخبار و اطلاعات و امکان ارتباط ایرانیان با رسانه های بین المللی (به عنوان مثال حمایت از اینترنت آزاد و یا گسترش "رادیو فردا" که به حق رسانه ای تاثیرگذار و فراگیر است) فراهم شده است و روز به روز بر «آگاهی» مردم افزوده می شود، نوید روزهایی امید بخش و اصلاحاتی پایدار را می دهد. اصلاحاتی که از درون ایران و به همت جوانان سبز و آزاداندیش ایران آغاز شده و همین روزهاست که به بار خواهد نشست.
آقای اوباما
من یک ایرانی آزادم. تک و تنها پای کامپیوترم نشسته ام و از این گوشه دنیا برایتان می نویسم. پشتم به هیچ نهاد و گروهی گرم نیست و اگر هویتم لو برود جانم در خطر است. دوستان و آشنایان ام مرا جوان می دانند اما آن چه در این سال های ظلم و دروغ و استبداد بر سرم آمده موجب شده این جا در این رسانه اینترنتی که خودش شاهکاری از نمایش عزم و اراده جوانان ایرانی است (www.balatarin.com) برای خودم نام "oldman" را برگزینم. آقای اوباما می خوام شعری را که شما در پیامتان آوردید دوباره بخوانم: «اگر چه پيرم ولی هنوز، مجال تعليم اگر بود، جوانی آغاز مي کنم، کنار نوباوگان خويش» و بگویم هنوز به روزهای خوب آینده امیدوارم نه تنها برای میهن ام ایران، که برای دنیایی که در آن زندگی می کنیم. دنیایی که بر این باورم دنیایی زیباتر خواهد شد با وجود سیاستمدارانی همچون شما که نیک دانسته اید سعادت انسان ها در تمام گوشه گوشه آن به سعادت و خوش بختی هم دیگر وابسته است و چنان چه در هر نقطه دنیا ظلمی روا شود و حقوق انسانی نادیده گرفته شود و جهانیان به آن بی تفاوت بمانند روزی بر سرنوشت خود آنان تاثیر گذار خواهد بود.
آقای اوباما
من هم نوروز ایرانی را به شما تبریک می گویم. برای شما سال های سال، زندگی و سرزندگی آرزو می کنم و از قول شاعر عزیزمان، حافظ شیرازی می گویم: «تن ات به ناز طبیبان نیازمند مباد/ وجود نازک ات آزرده گزند مباد»

فارس: پیام نوروزی مقام معظم رهبری منتشر شد. ایشان سال 1390 را «سال وداع» نام گذاری کردند.


خبرگزاری فارس: پیام نوروزی مقام معظم رهبری به مناسبت آغاز سال 1390منتشر شد।معظم له در بیاناتی شگرف و تاثیر گذار سال 1390را «سال وداع» نام گذاری کردند। متن کامل این پیام بدین شرح است.

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون. در همین ابتدا عرض می کنم خدمتتان که بسیار خوشحالم که این سال 1389 بالاخره به پایان رسید. این سال از چند جهت برای بنده سال ناگوار و عذاب آوری بود به طوری که مدام این شعر جناب احمد آقای شاملو را زیر لب زمزمه می کردم که فرمودند: «سال بد. سال باد. سال روزهاي دراز و استقامت هاي كم...» و الحق که این شعر مناسبتش همین امسال بود که برادران غیورمان در مصر و تونس و لیبی استقامت کمی از خود نشان دادند و پشت ما را خالی کردند و یکی یکی سرنگون شدند. دوست عزیزم «بن علی» که نام بنده را بی اعتبار نمود و سپس «حسنی مبارک» کم دل و جرات و این آخری ها هم که برادر بزرگوارم سرهنگ عزیز «قذافی» مبارز که با این که اولش خوب آمد ولی آخرش به شکر خوردن افتاد. این ها همه به کنار ، فتنه سرکوب شده دشمن و ایادی استکبار بود که به قرار گفته مشاوران بی بصیرت ما ریشه کن شده بود اما دیدیم و دیدید که 25 بهمن چه شد و آن سه شنبه های مضاعف و آن چهارشنبه سوری ناسور که همه و همه سال ما را تباه کردند و اگر محموله 20 تنی پزشکی که وزیر محترم بهداشت وارد کردند نمی رسید معلوم نبود بتوانیم سال را به آخر برسانیم.
... بگذریم। شرح این هجران و این خون جگر ... چه بگویم... (در اینجا معظم له به گریه می افتند) عزیزان من، من جسم ناقصی دارم... (گریه حضار) ، روح فاسدی دارم... (شیون حضار) ، ذات پلیدی دارم... (ضجه حضار) ، به دلم افتاده این آخرین پیام نوروزی من باشد... (سکته حضار) ، از همین رو و با احتساب جمیع جهات و به فرموده حافظ : «بوی بهبود ز اوضاع جهان نمی شنوم» فلذا من این سال جدید را «سال وداع» نام گذاری می کنم و اگر آن خوی دیکتاتورمآبانه با خون عجین شده ام نبود همین جا و در حضور شما همانند آن سلف ناخلف جام زهر را سرمی کشیدم لیکن در طالع بنده و امثال من نوشته شده که قدرت را ترک نمی کنند جز با زبونی و زاری و خواری و خفت। کجایی عزت؟ قطعش کن این لامصب را। والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته. اول فروردین 1390 سید علی خامنه ای

۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

خامنه ای او را «بد ترکیب» نامید و او در پاسخ گفت که زشتی و زیبایی آدم ها دست خودشان نیست.

وارن کریستوفر، وزیر امور خارجه آمریکا در دوران بیل کلینتون در گذشت.او همان کسی است که خامنه ای در یکی از سخنرانی هایش از او با صفت «بد ترکیب» یاد کرد.وارن کریستوفر چندی بعد در پاسخ به خامنه ای اظهار داشت زشتی و زیبایی آدم ها دست خودشان نیست.

۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

اگر کروبی آزاد بود،می کوشید تا برای زندانیان مرخصی بگیرد

... در روزهای پایانی سال 89 قرار داریم. تعداد زیادی از بهترین فرزندان ایران زمین در زندان ها به سر می برند.خانه تکانی ها صورت گرفته، کودکان و جوان ها لباس های نو خریده،شیرینی و آجیل تهیه شده، سفره های هفت سین پهن است؛اما در گوشه ی سلول های انفرادی- مانند عالم قبر- عده ای زانو در بغل به همسر و فرزند و مادر و پدر و خواهر خود می اندیشند که در وقت سال نو، با چشمانی گریان دور هم جمع شده اند.در سال نو همه یکدیگر را در آغوش می گیرند،اما زنداینان مظلوم ما در برابر طوفان سهمگین ظلم و استبداد دینی ایستاده و قامت بلند آزادگی را استوار نگاه می دارند.آنان که در سلول های انفرادی قبروار باید سال را نو کنند،بیش از همه نیاز به توجه دارند.اگر کروبی آزاد بود،می کوشید تا برای زندانیان مرخصی بگیرد. لااقل به خانواده ی زندانیان زنگ می زد و با آنان همدردی می کرد. اما اینک زهرا رهنورد،فاطمه ی کروبی، میرحسین موسوی؛ خود زندانی هستند و باید به فکر همه ی آنان بود.
*این بخشی از نوشته تازه «اکبر گنجی» است در «روزآنلاین». به دلیل تاثیرگذاری و اهمیتی که دارد اینجا به طور مستقل لینک دادم.

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

نام گذاری سال 1390 توسط شورای «راه سبز امید» و نظر مجتبی واحدی

پیشنهاد: نام گذاری سال 1390 توسط شورای «راه سبز امید» و نظر مجتبی واحدی
این لینک (http://www.balatarin.com/permlink/2011/3/10/2407012) را چند روز پیش فرستادم که داغ نشد. الان دیدم که آقای واحدی درباره این مطلب کامنت گذاشته اند و خواستار نظرات دیگر دوستان شده اند. به هر حال یک بار دیگر پیشنهاد خودم و نظر آقای مجتبی واحدی را درج می کنم:
لینک من: //پیشنهاد: نام گذاری سال 1390 توسط شورای «راه سبز امید» -این نام پیشنهادی در لحظه پخش سخن رانی خامنه ای از سیمای ج.ا. ایران توسط آقایان «مجتبی واحدی» و «اردشیر امیرارجمند» از طریق رسانه های اینترنتی و در برنامه های زنده ماهواره ای اعلام عمومی شود. در اولین روز فروردین در ایران می توان این نام را همراه اسمس های تبریک نوروز برای دوستان و آشنایان فرستاد. *فکر می کنم تاثیر روانی خوبی داشته باشد و برای ایجاد امید و هبستگی مردم آزادی خواه ایران و دهن کجی آشکار به سلطان علی خامنه ای مفید واقع شود. *نام پیشنهادی من «سال آزادی ایران» است.دوستانی که مایل هستند، نام پیشنهادی خود را در بخش نظرات بگذارند.// کامنت آقای واحدی: سلام پیشنهاد شما را دیدم اما گمان می کنم نامگذاری سال برای همه ایرانیان ، از صلاحیت من وبرادر خوبم اقای امیر ارجمند که تنها بخشی از جامعه ایران را نمایندگی می کنیم خارج است اما می توانیم به صورت سمبلیک این کار را انجام دهیم . پپشنهاد می کنم دوستان ، راههایی پیشنهاد کنند که بتوانیم نامی فراگیر و مورد قبول اکثریت قابل قبولی از هموطنان را انتخاب نماییم
در ضمن اگر می توانید این پیشنهاد ونظر من را به طریقی درسایت های پُر طرفدار داغ کنید چون احتمالاً این پست ، در حال حاضر دیگر بازدید کننده زیادی ندارد

۱۳۸۹ اسفند ۲۱, شنبه

سال1390سال آزادی ایران

پیشنهاد: نام گذاری سال 1390 توسط شورای «راه سبز امید»
این نام پیشنهادی در لحظه پخش سخن رانی خامنه ای از سیمای ج.ا. ایران توسط آقایان «مجتبی واحدی» و «اردشیر امیرارجمند» از طریق رسانه های اینترنتی و در برنامه های زنده ماهواره ای اعلام عمومی شود.
در اولین روز فروردین در ایران می توان این نام را همراه اسمس های تبریک نوروز برای دوستان و آشنایان فرستاد.
*فکر می کنم تاثیر روانی خوبی داشته باشد و برای ایجاد امید و هبستگی مردم آزادی خواه ایران و دهن کجی آشکار به سلطان علی خامنه ای مفید واقع شود.
*نام پیشنهادی من «سال آزادی ایران» است.دوستانی که مایل هستند، نام پیشنهادی خود را در بخش نظرات بگذارند.

۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

خامنه ای منفور و اقتدار نظام!

خامنه ای منفور! رهبر پوشالی پست فطرت! دم از اقتدار نظام می زنی و عُرضه نداری رسما اعلام کنی کروبی و موسوی را بازداشت کرده ای।
وحشیانه به خانه ی رهبران واقعی و محبوب مردم یورش می بری و آنها را مخفیانه به مکانی نامعلوم می بری। اگر نظامت آن طور که گفتی واکسینه شده بود و بحران را پشت سر گذاشته بود مزدورانت همچون آدم ربایان رفتار نمی کردند و آن قدر دل و جرات داشتی که موسوی و کروبی را علنا بازداشت و محاکمه کنی!
سلطان پلید و منفور هنوز فرصتت داری جان خودت و بستگانت را حفظ کنی و با تن دادن به خواست های رهبران جنبش سبز، این شانس را داشته باشی که کنج عافیتی در گوشه ای از این مملکت در اختیارت بگذارند تا بروی و مابقی عمر کثیفت را پای منقلت به پایان ببری। به خانواده و نزدیکانت فکر کن و این آخرین فرصت ها را از دست نده। روزهای تازه ای در راهند...

۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

در انتظار سومین گریه علی خامنه‌ای

اکبر گنجی (روزنامه نگار و پژوهشگر)
۱۳۸۹/۱۲/۰۸

دو حرکت اعتراضی تاکنون علی خامنه‌ای را به گریه در «محراب و منبر» واداشته است. اولی حرکت اعتراضی دانشجویان در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ بود و دومی ۱۰ سال بعد، در حرکت اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۸۸ اتفاق افتاد.

او در سخنرانی ۲۱ تیر ۷۸ به پاره کردن عکس خود اشاره کرد، و در حالی که می گریست، این گونه به سخنانش پایان داد:


«آخرین جمله را هم به امام و مقتداى خودمان ولىّ‌عصر ارواحنافداه عرض کنیم: اى سید و مولاى ما! پیش خداى متعال گواهى بده که ما در راه خدا تا آخرین نفس ایستاده‌ایم. بزرگترین آرزو و افتخار بنده این است که در این راهِ پُرافتخار و پُرفیض و پُربهجت، جان خودم را تقدیم کنم»[۱].

خطبه‌های نماز جمعه ۲۹ خرداد ۱۳۸۸ را نیز با چشمان گریان، با این سخنان پایان داد:


«یک خطاب آخرى هم عرض کنم به مولامان و صاحبمان، حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه): اى سید ما! اى مولاى ما! ما آنچه باید بکنیم، انجام می‌دهیم؛ آنچه باید هم گفت، هم گفتیم و خواهیم گفت. من جان ناقابلى دارم، جسم ناقصى دارم، اندک آبرویى هم دارم که این را هم خود شما به ما دادید؛ همه اینها را من کف دست گرفتم، در راه این انقلاب و در راه اسلام فدا خواهم کرد؛ اینها هم نثار شما باشد. سید ما، مولاى ما، دعا کن براى ما؛ صاحب ما تویى؛ صاحب این کشور تویى؛ صاحب این انقلاب تویى؛ پشتیبان ما شما هستید؛ ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد؛ در این راه ما را با دعاى خود، با حمایت خود، با توجه خود، پشتیبانى بفرما»[۲].

به چند ملاحظه زیر توجه کنید:

یکم: این سخنان به دنبال دو حرکت اعتراضی بیان شد که عده‌ای را به این گمان انداخته بود که رژیم در حال سقوط است. رهبر خودکامه‌ای که می‌بایست قاطعانه بایستد تا پیروانش از او ایستادگی بیاموزند، گویی با گریستن، خود را متزلزل نشان داد. انگار که مخالفان آنقدر پیش آمده‌اند که وقت جان سپردن او فرا رسیده بود. به همین خاطر در اولی گفت: «من جان خودم را تقدیم می‌کنم»، و در دومی گفت: «من جان ناقابل و جسم ناقص خود را فدا خواهم کرد».

دوم: در هر دو مورد، در عین حال، «اراده ماندن» و «سرکوب» را نشان داد. در اولی با گفتن اینکه «ما تا آخرین نفس ایستاده‌ایم»، و در دومی با گفتن اینکه: «ما این راه را ادامه خواهیم داد؛ با قدرت هم ادامه خواهیم داد». اراده ماندنی که مدعی است تا جان باختن خواهد ایستاد. یعنی یا مخالفان را می‌کشد، یا خود و مریدانش کشته خواهند شد. «توانایی» سرکوب کارآمد و «اراده ماندن» از طریق سرکوب، دو عامل اساسی دوام زمامداری خودکامه‌اند. اگر یکی از این دو عامل فرو ریزد، مهم‌ترین پیش‌شرط فروپاشی استبداد مهیا شده است.

سوم: در هر دو مورد، امام زمان مخاطب سخن اوست. امام زمان را مالک حقیقی کشور و انقلاب و نظام سیاسی می‌کند تا بتواند خود را جانشین آن موجود مقدس به شمار آورد. آسمانی جلوه دادن زمامداری جبارانه خود را از طریق اتصال به امام زمان صورت می‌دهد. یعنی امام زمان که مالک همه چیز است، فقیه جامع‌الشرایط را جانشین خود قرار داده که مصداق برحقش در این دوران من هستم. بدین ترتیب، امام زمان که قرار بود موجودی مقدس و پاک باشد، مسئول همه جنایات و فسادها و اخلاق‌کشی می‌شود.

چهارم: تا حدی که به خاطر دارم، وقتی در سال‌های ۶۸ و ۶۹ در گپ‌های دوستانه اعتراض می‌کردیم که این چه کسی است که رهبر شده و اوضاع کشور بهتر که نمی‌شود، بدتر خواهد شد؛ دوستان می‌گفتند که بیماری سرطان و چندین بیماری دیگر دارد و چندان زنده نخواهد بود.

همیشه در طی این سال‌ها، همان مدعا را شنیده‌ایم. اما ۲۲ سال از آن زمان گذشت و این فرد ۷۰ ساله همچنان رهبری نظام سلطانی فقیه‌سالار را در دست دارد. همیشه با خود درباره یک احتمال اندیشیده‌ام: نکند شایعه مرگ سریع سلطان علی خامنه‌ای را خودش از طرقی مطمئن پخش می‌کند؟

انتشار این خبر در جامعه ایران، با مشخصات مردم ما، نوعی مظلومیت به او می‌بخشد. معمولاً ما به فرد در حال مرگ، جور دیگری می‌نگریم و همه چیز را فراموش می‌سازیم. می‌گوییم: این که دارد می‌میرد، حالا دیگر کاری به کارش نداشته باشیم تا وقتی مرد خود خدا تکلیفش را روشن سازد.

تا حدی که من می‌فهمم، سخنانی که خامنه‌ای در این دو سخنرانی درباره آمادگی مرگ بیان کرده، نوعی ژست تبلیغاتی برای جلب احساسات عاطفی مخاطبینی است که این سخنان را می‌شنوند.

پنجم: مشکل رهبران جبار- که به طور خوسرانه(مطابق میل) در زندگی شهروندان دخالت می‌کنند- این است که «صدای» مردم را نمی‌شنوند. دیکتاتورها ساختاری می‌آفرینند که مانع دیدن زشتی‌ها و شنیدن نامطلوب‌ها می‌گردد. منابع اطلاعاتی می‌دانند که «آقا» از چه چیزهایی خوشش نمی‌آید و به همین دلیل درباره آن امور نزد او حرف نمی‌زنند.

خودکامگان وقتی صدای مردم را می‌شنوند که کار از کار گذشته و دیگر توده‌های بی‌نام و نشان که به «فاعلان انقلابی» تبدیل شده‌اند، صدای آنان را نمی‌شنوند. اگر تا زمانی که جان مردم به لبشان نرسیده، اصلاح و تغییر آغاز شود، راهی گشوده می‌گردد که مشکلات و مسائل رفع و حل شوند. اما وقتی صدای اعتراض مردم شنیده نشود و مطالبات به طور مداوم انباشته شود، زمامدار سیاسی با انفجار انتظارات مواجه خواهد شد و مردمی که خیابان‌ها را فتح کرده‌اند، هر عقب‌نشینی جبار را با مطالبه بزرگتری پاسخ خواهند گفت که به عزل رهبر و فروپاشی رژیم منتهی خواهد شد.

آنان که در سال ۱۳۵۷ زنده بودند به خاطر دارند که شاه چه دیرهنگام صدای انقلاب مردم را شنید. او وقتی صدای مردم را شنید که مردم دیگر صدای او را نمی‌شنیدند. مهدی بازرگان در سال ۱۳۴۲ – حتی در دادگاه نظامی- می‌کوشید تا صدای خود را به گوش شاه برساند. می‌گفت:


«ما، از خدا می‌خواهیم شخص اول مملکت، بی‌واسطه، بدون تحریف، حرف‌های ما را بشنود. پادشاه مملکت نیز احتیاج دارد دو کلمه حرف، حرف حسابی از زبان اشخاصی که نه ترس دارند و نه طمع دارند، بشنود. شاه مملکت باید افتخار کند که در میان ملت ایران، اشخاصی هم پیدا می‌شوند که "غلام خانه‌زاد" و "نوکر جان‌نثار" نیستند. ایشان سال‌های سال حرف‌های مردم را از زبان نوکران و چاکران استماع فرمودند، یک بار هم از زبان آزاد مردان- ولی نه آزاد مردان کنگره‌ای سازمان امنیتی، که نه آزاد بودند و نه مرد، بشنوند»[۳].

ششم: در ۱۸ تیر ۷۸ و ۲۵ خرداد ۸۸ نغمه‌ای از صدای مردم به گوش خامنه‌ای رسید. اما صدای اصلی هنوز بلند نشده است، وقتی آن صدا درآید، سومین گریه سلطان علی خامنه‌ای دیده خواهد شد، آن روز، مردم‌اند که صدای خامنه‌ای را نخواهند شنید. «نارضایتی» عمیق و گسترده جامعه ما روزنه‌ای برای بروز و ظهور ندارد. این مخالفت‌ها روی هم انباشته می‌شوند تا زمانی که هیچ کس قادر به تعیین وقت آن نیست، به طور انفجاری آتشفشانی بیافرینند.

هفتم: مسئله فقط این نیست که سلطان خودکامه نمی‌خواهد صدای مردم ناراضی را بشنود، مسئله این هم هست که او به دنبال آن است که مردم صدای همدیگر را هم نشنوند. به عنوان نمونه، وی آیت‌الله منتظری را پنج سال در منزلش حبس کرد تا کسی صدای او را نشنود، اما پس از چندی صدای او شنیده شد و به صدایی فراگیر تبدیل شد.

اینک نیز زهرا رهنورد و فاطمه کروبی، و موسوی و مهدی کروبی را در منزل خودشان زندانی کرده تا کسی صدای آنان را نشنود. اما سلطان خودکامه نمی‌تواند تا ابد این چنین درها را به روی آنان ببندد، به محض آن که کوچکترین روزنه‌ای گشوده شود، آنان صدای خود را به گوش همه خواهند رساند. تاریخ بهترین آمورگار ماست. آیت‌الله منتظری در دوران حصر هم بیانیه‌های سیاسی صادر می‌کرد.

هشتم: گفت‌وگو و سازش، بخش مهمی از فرایند مسالمت‌آمیز گذار به دموکراسی است. اگر بین زمامداران خودکامه و مخالفان گفت‌وگو و سازش صورت نگیرد، مخالفان به سوی انقلاب رانده خواهند شد. شاه به هیچ وجه حاضر به شنیدن صدای آیت‌الله خمینی نبود که وی را به اجرای قانون اساسی دعوت می‌کرد و می‌گفت، قانون اساسی ضامن سلطنت است. آیت‌الله خمینی در ۱۷ مهرماه ۱۳۴۱ طی نامه‌ای خطاب به شاه در اعتراض به «لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی» استدعا کرد که مطالب خلاف شرع را از آن حذف کنند «تا موجب دعاگویی ملت مسلمان شود». در ۱۵ آبان ۱۳۴۱ تلگراف جدیدی به اعلیحضرت می‌‌زند و می‌گوید:


«اطمینان نفرمایید به عناصرى که با چاپلوسى و اظهار چاکرى و خانه‌‏‌زادى مى‌‏خواهند تمام کارهاى خلاف دین و قانون را کرده و به اعلیحضرت نسبت‌ دهند و قانون‌اساسى را که ضامن اساسى ملیت و سلطنت است، با تصویبنامه‏هاى خائنانه و غلط از اعتبار بیندازند تا نقشه‏هاى شوم دشمنان اسلام و ملت را عملى کنند. انتظار ملت مسلمان آن است که با امر اکید، آقاى عَلم را ملزم فرمایید از قانون اسلام و قانون اساسى تبعیت کند، و از جسارتى که به ساحت مقدس قرآن کریم نموده، استغفار نماید والا ناگزیرم در نامه سرگشاده به اعلیحضرت مطالب دیگرى را تذکر دهم. از خداوند تعالى استقلال ممالک اسلامى و حفظ آنها را از آشوب و انقلاب مسئلت‌ مى‌نمایم»[۴].

محل نزاع خواسته‌های آیت‌الله خمینی نیست، محل نزاع آن است که خمینی به شاه می‌گفت قانون اساسی موجود را اجرا کن تا کار به «آشوب و انقلاب» نکشد. شاه در همان زمان، حتی حاضر به شنیدن صدای مهدی بازرگان نبود. مهدی بازرگان در هفتم تیرماه ۱۳۴۲، در آخرین دفاع خطاب به قضات دادگاه تجدید نظر نظامی(در واقع شاه) گفت:


«اگر ما، و نهضت آزادی ایران را که یگانه جمعیتی است که صریحاً گفته و می‌گوید طرفدار قانون اساسی و سلطنت مشروطه است، احیاناً، ظاهراً محکوم کنید و اسمش را از بین ببرید؛ اگر جمعیت‌های طبیعی واقعی که از ملت سرچشمه گرفته باشد، بعد از این درست شود، چه زیرزمینی و چه روی زمین، و دادگاه‌های دیگری نظیر این دادگاه تشکیل شود، آن جمعیت و آن دادگاه طرفدار رژیم سلطنت نخواهد بود. ما، آخرین سنگر دفاع از سلطنت مشروطه و قانون اساسی هستیم. بعد از این اگر دادگاهی تشکیل شود، با جمعیتی سروکار خواهد داشت، که واقعاً مخالف این رژیم است»[۵].

سلطان ستمگری که حاضر به شنیدن صدای موسوی و کروبی نیست- که از انقلاب و نظام و امام دفاع می‌کنند و خواستار اجرای بی‌تنازل قانون اساسی‌اند[۶]- صداهای ساختارشکنی را خواهد شنید که به هیچ یک از اینها پایبند نیستند و خواستار به زیر کشیدن سلطان و نظام سلطانی فقیه سالارند. شاید موسوی و کروبی آخرین سنگر دفاع از قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی باشند[۷].

نهم: سلطان علی خامنه‌ای در رویارویی با مخالفان از همان سیاست‌های شاه استفاده می‌کند. در زمان محاکمه آیت‌الله طالقانی، دکتر سحابی و مهدی بازرگان؛ ریاضی رئیس مجلس با شاه دیدار می‌کند تا به شکلی آبرومندانه این مسئله را حل کند تا آنان از زندان آزاد شوند. شاه ضمن ابراز علاقه خود به مهدی بازرگان، از او می‌خواهد که با دیگر مخالفان مرزبندی داشته باشد. مهدی بازرگان در یادداشت‌های روزانه زندان، مورخ اول آذرماه ۱۳۴۲، نوشته است که خانم گوهریان به ملاقات او در زندان رفته تا گزارش دیدار ریاضی با شاه را به او بدهد. می‌گوید:


«شاه خیلی ارادت به فلانکس[بازرگان]دارد، ولی لازم است بازرگان خودش را از اطرافی‌ها جدا کند و اینقدر به آنها نچسبد، چون اعلی‌حضرت به او احترام دارد...در هر حال از طرف ریاضی اصرار و خواهش داشت که ما در دادگاه عصبانی نشویم و حرف‌های تند نزنیم و بعد هم قول بدهیم که اگر آزاد کردند، به دنبال کارهای خانوادگی و زندگی بروم و حالا که فایده هم ندارد مبارزه را کنار بگذارم، یا لااقل هر چه می‌کنم خودم به تنهایی بکنم و کاری به بازاری‌ها نداشته باشم. گفتم: تعهد سکوت و تعطیل، که برخلاف عقیده و وظیفه است. ولی شاه می‌تواند مأمور بگمارد و مانع شود»[۸].

سلطان علی خامنه‌ای نیز از فردای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸، حرکت اعتراضی مخالفان را «فتنه» نامید و از همه ارکان حکومت خواست که صاحب «بصیرت» شوند و با معترضان مرزبندی روشن داشته باشند. یعنی اصل حرکت اعتراضی را «فتنه» بخوانند و «سران فتنه»- یعنی موسوی و کروبی- را به نام محکوم نمایند. این سنت جدیدی نیست که خامنه‌ای برساخته باشد، شاه هم چنین سیاستی را دنبال می‌کرد.

دهم: روشن است که علی خامنه‌ای آگاهانه می‌کوشد تا همه مخالفان را به ساختارشکنی و براندازی سوق دهد تا سرکوب سیستماتیک را موجه سازد، اما این پروژه لزوماً به سود او تمام نخواهد شد. ممکن است به جای نهرهای کوچک، با آتشفشان مواجه شود.

برای ثبت در تاریح باید نوشت که سلطان علی خامنه‌ای راه‌های گفت‌وگوی با مخالفان را بسته است و آنان را به سوی گفتمان و کنش انقلابی سوق می‌دهد. آری، میلیون‌ها ایرانی در انتظار سومین گریه علی خامنه‌ای هستند.

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

مجتبی واحدی، با نام کاربری vahedim به بالاترین پیوست.


خوشحالم که مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی و از اعضای شورای «راه سبز امید» هم به عضویت بالاترین در آمده. ایشان از 21 بهمن 89 با نام vahedim و با وبلاگ mojtaba-vahedi.blogspot.com

تا الان چهار تا لینک فرستاده که دو تایش هم داغ نشده! شاید خیلی از کاربران بالاترین نام کاربری ایشان را نمی دانند. این لینک را بنده برای همین فرستادم. پیروز باشیم!

شناسه:

vahedim

وبلاگ / و‌ب‌سایت:

Website URL

زمان عضویت در بالاترین:

۱۳۸۹/۱۱/۲۱

کشور:

United States

تعداد لینک‌های پست‌کرده:

۴

درصد لینکهایی که به صفحه اول رفته اند

۵۰

تعداد نظرات داده شده توسط کاربر

۳

تعداد رأی‌های داده شده توسط این کاربر:

۴

جمع امتیازهای داده شده به لینک‌های این کاربر:

۳۷۰

اعتبار کسب شده:

۱۴۲

انرژی باقی‌مانده امروز:

۸۱

خلاصه ی نامه ی فرهاد جعفری به خامنه ای

از آنجا که بسیاری از دوستان ممکن است فرصت خواندن نامه ی بلند بالای فرهاد جعفری را که در تاریخ 2 اسفند 89 خطاب به آیت اله خامنه ای نوشته شده نداشته باشند، خلاصه ی آن را در اینجا می آورم.

خلاصه نامه ی فرهاد جعفری:

فرهاد جعفری پس از مقدمه ای طولانی (که در بخشی از آن به تعریف و تمجید از احمدی نژاد می پردازد و او را منتخب مردم می داند) اصل مطلب خود را این گونه می گوید:

حضرت آیت‌اله!

از این مقدمه‌ی نسبتاً طولانی که بگذریم، آنچه مرا به نگارش این نامه مصمم ساخت؛ یکی از جملاتِ اظهارشده توسط شما در آخرین نمازجمعه‌ی تهران بود. در فرازی از خطبه‌های خود و در اشاره به آنچه در خاورمیانه‌ی عربی می‌گذرد فرمودید: «ما به دنیا ثابت خواهیم کرد که راه نجاتِ بشریت این (جمهوری اسلامی) است». همان‌لحظه به ذهنم رسید که: «اگر حقیقتاً راه نجات بشریت، نظامی چون جمهوری اسلامی بود؛ می‌بایست که پیش از همه، شهروندانِ خود را به فلاح و رستگاری رهنمون می‌شد». اما آیا حقیقت این است؟!

فرهاد جعفری سپس به بیان شاخص هایی می پردازد که نشان می دهد اوضاع کشور ایران فعلا فاجعه بار است:

خودكشی زنان: رتبه‌ی سوم جهان
اعدام: رتبه‌ی دوم جهان بعد از چین/ به نسبت جمعیت، رتبه‌ی اول
مهاجرت نخبگان از میان 91 كشور: رتبه‌ی اول جهان
آزادی مطبوعات: رتبه‌ی ۱۷۲ از ۱۷۵كشور
فساد دیوانسالاری دولتی: رتبه‌ی ۱46
شاخص توسعه انسانی: رتبه‌ی 88
اعتبار و ارزش گذرنامه: در قعر جدول جهانی
بهداشت و تامین سلامت مردم: رتبه‌ی ۱۲۳ جهانی
جاذبه‌های تجاری: ایران بالاتر از آنگولا در انتهای جدول
سهم زنان ایران در مدیریت: رتبه‌ی 101 میان 120 كشور
فضای كسب و كار جهان: رتبه‌ی 144
سرعت اینترنت: رتبه‌ی 186 (پائین‌تر از بورکینافاسو و افغانستان)
ارزش پول ملی: ریال ایران «سومین پول بی‌ارزش دنیا»!

او سپس ادامه می دهد:

حضرت آیت‌اله!
بپذیرید یا نه، به‌گواهی مدارک و شواهد و قرائن گوناگون که در حوصله‌ی این نامه نمی‌گنجد: «نظام روحانیون و روحانی‌زادگان» [که متسامحاً «جمهوری اسلامی ایران» خوانده می‌شود وگرنه از دید نگارنده، با ساختار حقوقی و حقیقی فعلی‌اش نه جمهوری، نه اسلامی و نه آنچنان‌که باید ایرانی‌ست] نه‌فقط «راه نجات بشریت» نیست بلکه حتا شهروندان خود را نیز نتوانسته است به سوی «یک جامعه‌ی سالم، اخلاقی، آزاد، مرفه و عادلانه» رهنمون شود
.

...در این مرحله از تکامل سیاسی کشورمان؛ انتظار من به‌عنوان یک شهروند ایرانی از شما [به‌عنوان حاکمی که به‌ادعای آیت‌اله محمد یزدی از امکان و قدرت آن نیز برخوردار است که چنانچه تشخیص دهد چنین کند] آن است که: با صدور حکمی، نخست نهادهایی را که در عمل نه «تضمین‌‌کننده‌ی اسلامیتِ نظام» بلکه درحقیقت «تضمین‌کننده‌ی حکومتِ خانواده‌ها و خاندان‌های روحانیونِ اسلام سیاسی بر جمهور مردمان» محسوب می‌شوند [که عبارتند از: «مجلس خبرگان»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «شورای نگهبان» / همچنین نهادهای نمایندگی ولی‌فقیه] منحل نموده و سپس حکم به «تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی» دهید

به‌نحوی که:

الف) ولی‌فقیه، از «رهبری سیاسی» به «رهبری مذهبی»یی تبدیل شود که اولاً: توسطِ فقها، مراجع و روحانیون به این سمت برگزیده ‌شود. و ثانیاً: کار «نظارتِ استطلاعی بر قوانین وضع‌شده از حیث مطابقت با احکام اسلام» و «صدور رای مشورتی»، برعهده‌ی ایشان (یا هیاتِ تحتِ سرپرستی ایشان) باشد.
ب) رئیس‌جمهور، همچنان‌که در هر نظم سیاسی مترقی دیگری؛ به «شخص نخست مملکت» تبدیل شود.
ج) قوه‌ی قضائیه، از اختیار و انحصار روحانیون خارج شده، به ملت اعاده شود.
د) تاسیس و راه‌اندازی شبکه‌های خصوصی رادیوئی و تلویزیونی، امکان‌پذیر شود.

...اگر «ولی‌فقیه» بتواند و اختیار داشته باشد که مرتبه‌ی «توحید» را تعطیل نماید [کمااینکه ایشان در زمان خود، حتا «امر واجبی چون حج» را برای مدتی تعطیل نمودند] چرا نتواند «ولایت فقیه» را تعطیل نماید؟! مگر آنکه خدای ناکرده؛ شأن و مرتب و اهمیتی بیش از «وحدانیتِ ‌خداوند» برای این نهاد قائل باشد. که چنین مباد.

حضرت آیت‌اله!

با استفاده از اختیارات خود؛ ولایت فقیه را تعطیل کنید. چراکه اسلام سیاسی تجربه‌ی «حاکمیتِ اسلام سیاسی بر مناسبات اجتماعی» در سه‌دهه‌ی گذشته؛ اکنون اثبات کرده است که: نمی‌تواند پیش‌برنده‌ی جامعه‌ی ایرانی، به‌سوی «آزادی و عدالت» و «توسعه و رفاه» برای همگان و به‌ویژه برای جمهور مردمان باشد.

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

نماینده انگشت به دماغ مجلس، «حسین شکار» هم امروز فحش داد!

یک دوست عزیز نیشابوری امروز(26بهمن89) در تلویزیون تصویر حسین سبحانی نیا نماینده نیشابور را دیده بود که بر کرسی هیئت رییسه نشسته و در لحظه کلوزآپ دوربین، از قضا انگشت به دماغش نموده است.
ایشان اطلاعاتی درباره سوابق این نماینده شریف داد که بد نیست شما هم بدانید:
«فامیل اصلی حسین سبحانی نیا که از نیشابور و از روستایی به نام بلوک عشق آباد به مجلس راه یافته «گلقندشتی» است. او که در دوره های پیشین به مدد رای هم ولایتی هایش به مجلس رفته بود حاضر نشد نام فامیلی خود را حفظ کند و آن را تغییر داد. حسین گلقندشتی سابق که امروز سبحانی نیا شده در دوران نوجوانی به «حسین شکار» ملقب شده بود. چرا؟! چون ایشان در آن سنین علاقه مفرطی به خربزه داشته و از همین رو مخفیانه به زمین های خربزه روستاییان دستبرد می زده و البته برای این که ردی از خود بر جای نگذارد خربزه را از بوته نمی کنده و همانجا نوش جان می کرده تا بعدا کشاورزان گمان کنند کار جانوران بوده است. با توجه به این که مردم محلی جانورانی همچون بز و میش کوهی را شکار می نامیدند پس از لو رفتن ماجرا به این جناب حسین آقا هم حسین شکار می گویند!»

البته این دوست عزیز ما در ادامه می افزاید که اگر تقلبهای فاحش نبود و اگر نماینده اصلاح طلب دوره های پیشین نیشابور یعنی آقای «انصاری راد» ناجوانمردانه رد صلاحیت نشده بود سبحانی نیا هرگز به مجلس راه نمی یافت و ایشان را نباید نماینده مردم نیشابور دانست. لازم به ذکر است آقای «حسین انصاری راد» همان نماینده شجاع مجلس ششم است که رییس کمیسیون اصل نود بود و پیگیری های بسیاری برای آزادی زندانیان سیاسی آن زمان همچون اکبر گنجی نمود. ایشان در همان سال ها جایزه قلم طلایی انجمن صنفی مطبوعات را هم از آن خود کرد.

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

بیست و پنج بهمن/ روز از خود گذشتن/ روز آزادی ما/ روز نجات میهن




بیست و پنج بهمن
بیست و پنج بهمن
روز از خود گذشتن، روز از خود گذشتن
روز آزادی ما، روز نجات میهن
روز پیروزی ما، روز مرگ اهریمن


بیست و پنج بهمن
بیست و پنج بهمن
به پیش به پیش ای عاشقان میهن پاک
رسیده مژده ی پیروزی ما
ز ریشه برکنیم بنیاد ضحاک
به یاری جوانان توانا

امید یاور ماست، دانایی رهبر ماست
امید یاور ماست، دانایی رهبر ماست

هم رزمان هم دردان، ای مردمان ایران
هم دردان هم رزمان، ای مردمان ایران
بر دشمنان بتازید، بر دشمنان انسان
امید یاور ماست، دانایی رهبر ماست
امید یاور ماست، دانایی رهبر ماست

ما فرزندان ایران، جنگیم تا رهایی
با هم یک دل می مانیم، با عشق آریایی
فریادمان بلند است، جنبش ادامه دارد
حتی اگر شب و روز، بر ما گلوله بارد
فریادمان بلند است، جنبش ادامه دارد
حتی اگر شب و روز، بر ما گلوله بارد

به به چه حرف خوبی، آن شاعر وطن گفت
حرفی که خواب دشمن، از آن سخن برآشفت
او گفت حق مردم، هرگز گرفتنی نیست
گر آسمان بگیری، پرواز مردنی نیست
او گفت نیست ترسی، از تیر و دار و زندان
از ظلم شب نترسد، ستاره ی فروزان

۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

در پاسخ به: «نپرس چرا موسوی فقط بیانیه می دهد! بپرس خودم چه می توانم بکنم؟»


این مطلب در پاسخ به این لینکhttp://balatarin.com/permlink/2011/1/30/2345528)
نوشته شده است.
هشت سال اصلاحات (1376 تا 1384) هم مدام توی سرمان کوبیدند که خاتمی را تنها نگذارید! پشتش باشید! این قدر نق نزنید! و از این حرفها. آخر چه کار می توانستیم بکنیم. بحث کردیم، در همایش ها شرکت کردیم، مردم را به خواندن روزنامه ها ترغیب کردیم، خودمان روزی چهارتا روزنامه خریدیم شاید کمکی باشد به اصلاح طلبان، کتاب خواندیم و بازار کتاب را رونقی بخشیدیم و دور دوم هم بیشتر از دور اول به ایشان رای دادیم و خلاصه کارهایی در این حد. بضاعتمان بیشتر نبود. هنوز عقده اش در دلم مانده که چرا خاتمی انتخابات غیر قانونی مجلس ششم را که تمام نماینده های اصلاح طلب مجلس رد صلاحیت شدند برگزار کرد؟ پس مردم ایشان را انتخاب کردند که چی؟ که به نمایندگی مردم انتخابات غیرقانونی برگزار کند؟ چرا اینقدر از مردم توقع زیادی می رود؟ اگر خاتمی، کروبی و موسوی پای به میدان انتخابات گذاشتند تمام این شرایط کشور را می دانستند. قرار نیست از مردم توقع داشت هر روز بروند جلو گلوله برادران لباس شخصی یا زیر ماشین نیروی انتظامی. 25 خرداد 88 به خیابان آمدیم و به گفته همین رهبرانی که اصرار دارند خود را رهبر مردم ندانند راه پیمایی سه میلیونی سکوت برگزار کردیم. الان هم پایش بیفتد می آییم. اما لازم است رهبرانی که پشتوانه رای مردم را دارند با مردم صادق باشند. صراحتا بپذیرند این قانون اساسی و این سیستم انتخاباتی از اساس مشکل دارد. قبول کنند این انقلاب از اولش با دروغ و فریب و با اعدام و طرد پایه گذاران واقعی اش روی کار آمد. این قدر هی نگویند اصلاحات در چارچوب نظام ممکن است. صراحتا رهبری مردم را بپذیرند و آشکارا آنها را به نافرمانی مدنی دعوت کنند. از همین الان هم شخص یا اشخاصی از اصلاح طلبان مقیم خارج از کشور را به عنوان جانشین خود برای پس از بازداشت احتمالی شان معرفی کنند. به هرحال جنبش مردم نیاز به هماهنگی و هدایت برنامه هایش دارد. نیاز به رهبرانی عملگرا دارد. اگر آقایان موسوی، کروبی و خاتمی هنوز می خواهند در چارچوب نظام کار کنند همان بهتر که سکوت کنند و بیانیه ندهند و سوپاپ اطمینان رژیم نباشند./پایان مطلب

وحشت حکومت ایران از تشابه حوادث مصر و ایران. تصویری که بلافاصله از تلویزیون حذف شد.


دقایقی پیش در اخبار ساعت 14 شبکه یک تلویزیون جمهوری اسلامی ایران (10بهمن89)،‌ در بخش آغازین اخبار برای لحظه ای کوتاه ویدئویی از حوادث مصر پخش شد که بسیار شبیه صحنه قتل ندا آقا سلطان بود.
همان طور که می دانید تصاویر ابتدای اخبار ساعت 14 که همراه با سرفصل خبرها پخش می شوند دوبار دیگر در نیمه و انتهای اخبار پخش می شوند. منتظر بودم تا در بازپخش تصاویر این صحنه را دوباره ببینم اما با کمال تعجب از آن تصویر خبری نبود. مشخص بود که در همان فاصله کوتاه متوجه شباهت این تصویر شده و بلافاصله آن را حذف کرده اند. اقدام شتابزده ای که وحشت کودتاچیان دروغگو را به خوبی بیان می کند.
کاش کسی به تصاویر ضبط شده اخبار این ساعت تلویزیون دسترسی داشته باشد و بتواند آن چند ثانیه کوتاه را در یوتیوب بگذارد./.

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

سلطان علي خامنه اي، يوم الغضب مصر را ديدي، منتظر روز خشم ما باش.

نخست مي خواستم بنويسم بترس از خشم مردم اما ديدم انگار دارم نصيحتت مي کنم و اميدي به تاثير آن دارم! نه ديگر بايد پذيرفت کار تو و دار و دسته ي دايناسورهاي رو به انقراض حاکم بر ايران از اين حرفها گذشته است. طنز تاريخ اينجاست که تمامي ديکتاتورهاي سرشناس تاريخ با زبوني و حقارت پاي به فرار مي نهند و باز هم عبرت هم پالکي هاي آنان نمي شود.


نه ديگر جناب خامنه اي هيچ راه برگشتي برايت نمانده. آخرين فرصتي که داشتي پس از 25 خرداد 88 و آن راه پيمايي عظيم مردم از دستت رفت. آن خطبه ننگين نماز جمعه 29 خرداد 88 پايان کار تو بود. به حسن نصراله زنگ بزن و بگو که منتظرت باشد. البته اگر راهت بدهند وگرنه هيچ جاي ديگري را برايت سراغ ندارم.

۱۳۸۹ بهمن ۸, جمعه

این بار که به خیابان آمدیم تا رسیدن به خواسته هایمان، به خانه بازنمی گردیم.


دوشنبه 25 خرداد 1388 و آن سیل جمعیت در پایتخت،‌ راه پیمایی سکوت و اعتراض مدنی میلیون ها شهروند در برابر دروغ و فریب. چند روز بعد در روزهای سرکوب و خون، حسرتی دردناک در دلم به جای ماند: اگر آن روز مردم به خانه هایشان نمی رفتند حاکمیت مجبور بود کوتاه بیاید... .
امروز اما دیگر افسوس نمی خورم. آن روز نهایتِ پیروزی ما کنار رفتن صورتک زشتی چون احمدی نژاد بود و رای ما هم که بازمی گشت باز چهره ی پلید اصلی بر جای خود می ماند و ساختار معیوب حکومت به حیات خود ادامه می داد. ‌امروز اما از پس ماه ها که خون داده ایم، زجر کشیده ایم و تحقیر شده ایم دیگر رفتن فلان و آمدن بهمان، خواسته ی ما نیست. آنچه می خواهیم و سرزمین دیرینه سال خود را شایسته ی آن می دانیم اصلاح زیربنایی قانون اساسی و روی کار آمدن حکومتی است که برآمده از رای واقعی اکثریتمان باشد و بتوانیم درآزادی کامل، آنچنان بر آن نظارت کنیم که فقط در راستای منافع ملی و احیای غرور لگدکوب شده ی میهن پاک و نیک بنیادمان به پیش رود. باور دارم آن روز نزدیک است.

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

در مملکتي که دخترانش حتي در سينما هم نتوانند فوتبال ببينند، همان بهتر که تيم ملي اش 35 سال در حسرت يک جام بماند.

در مملکتي که ورود زنانش به استاديوم فوتبال ممنوع است، همان بهتر که تيم ملي اش درجا بزند.
در مملکتي که دخترانش حتي در سينما هم نتوانند فوتبال ببينند، همان بهتر که تيم ملي اش 35 سال در حسرت يک جام بماند.
در مملکتي که تصوير شادي تماشاچي هاي فوتبال در تلويزيون سانسور مي شود، همان بهتر که تيم ملي اش از گروهش هم بالا نرود.
در مملکتي که بازيکنان فوتبالش به جرم شرکت در مراسم جشن و شادي به زندان بيفتند، همان بهتر که تيم ملي اش را تعطيل کنند و خيال همه را راحت.
در مملکتي که بازيکن فوتبالش به اتهام روزه خواري از تيم اخراج شود، اصلا چه جاي سخن گفتن از فوتبال است؟
... آري در مملکتي که "آزادي" نيست، فوتبال بهانه اي است براي اين که مردم سرگرم شوند تا از گرفتن حقوقشان و از فرياد زدن هر روزه بر سر حاکمان ديکتاتور غافل شوند.

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

در حالي که خلبان، بنزين هواپيما را تخليه کرده بود، وزير راه برف را مانع انفجار دانست

در سانحه سقوط هواپیمای مسافربری بوئینگ 727 در ارومیه، زیر راه و ترابری بارش سنگین برف در منطقه را مانع اصلی انفجار هواپیما دانست در حالی که به گفته ی یکی از مصدومان این سانحه، خلبان در آخرین لحظات قبل از سقوط، بنزین هواپیما را تخلیه کرده است. سوال از آقای بهبهانی که فعلا بر صندلی وزارت تکیه زده اند این است که آیا بارش برف هر چه قدر هم سنگین باشد می تواند مانع اشتعال و انفجار بنزین هواپیما شود. قضاوت با شما...
لینک این دو خبر:
http://www.javanonline.ir/Nsite/FullStory/?Id=337328
وزیر راه و ترابری بارش سنگین برف در منطقه را مانع اصلی انفجار هواپیمای سقوط شده دانست و افزود: بارش سنگین برف و وجود انبوه برف در محل حادثه موجب شده که هواپیما منفجر نشود.

***

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=1230770
تخلیه بنزین هواپیما توسط خلبان ما را نجات داد
بهنام اسماعیلی از مصدومانی که در این سانحه جان سالم به در برده است در گفتگو با خبرنگار مهر در تشریح جزئیات این سانحه: ...وی با تقدیر از تلاشهای نهایی خلبان هواپیما می گوید: خدا رحمت کند خلبان شجاع و کار کشته ای بود چون در لحظه اوج هواپیما تمام بنزین هواپیما را در هوا تخلیه کرد، شاید چون می دانست سقوط خواهیم کرد با این اقدام می خواست بعد از سقوط دچار آتش سوزی نشویم.