۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه

همراه اول و خرافه پراکني با سرمايه هاي ملي

این اس ام اس الان به من رسید://«تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد. با خواندن نماز جماعت ظهر عاشورا و ارسال (یا حسین) به 8939 به جمع حسینیان همراه اول بپیوندید. (شماره ارسال کننده 9860002727)»//
*شرمم می آید در کشوری زندگی می کنم که یک ارگان رسمی دولتی با استفاده از سرمايه هاي ملي بر گرده هاي مردم نادان موج سواري مي کند و با کمال وقاحت، اینچنین آشکارا خرافه مي پراکند.

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

اصلاح طلبان، به بهانه مخالفت با دولت کودتا نباید از اصول گرایان و متحجرین بهره برداری کنند.

این که با دولت کودتایی احمدی نژاد مخالف باشم و از آن بدم بیاید و حتا تنفر داشته باشم دلیلی نمی شود که به هر دست آویزی برای نقد و تخطئه آن متوسل شوم. (هدف، وسیله را توجیه نمی کند.) اظهارات رحیم مشایی درباره «مکتب ایرانی» و یا تازه ترین سخنانش درباره «موسیقی» و این که گفته بود برخی موسیقی را نمی فهمند و از این رو آن را حرام می دانند، برایم پذیرفتنی و با اهمیت است و آن را درست می دانم. این که اصلاح طلبان از هر موقعیتی برای ضربه زدن به دولت استفاده کنند به نظر من نه اصلاح طلبی، که بازی سیاسی است.
چند روز پیش که آیت الله وحید خراسانی به دلیل نشان دادن چهره قمربنی هاشم در تلویزیون به دولت انتقاد کرده بود و برخی دیگر از مراجع به اعزام ورزشکاران زن به بازیهای آسیاسی معترض بودند تیتر اول روزنامه شرق، «اعتراض قم» بود و امروز (20 آذر 89) تیتر نخست این روزنامه سخنان احمد جنتی در انتقاد از عزل و نصب های دولت است. من این گونه سیاست ورزی را نادرست و بدفرجام می دانم. آیا قرار است فردا که دایناسورهای واپس گرا و متحجر منقرض شدند و دولتی بر پایه اندیشه و مردم سالاری روی کار آمد باز هم «موسیقی» با هزار اما و اگر همراه باشد و حقوق اولیه زنان بسته به نظر فلان مرجع مذهبی فسیل شده باشد و سخن گفتن از ایرانیت و تاریخ کهن باستانی مان قدغن باشد و ... .

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

حضرت آيت الله وحيد خراساني! هموطن بي گناه تان را کشتند سکوت کرديد براي قمر بني هاشم سينه چاک مي کنيد؟

«ای روزگار... ای دنیای ناپایدار... باید روزگاری بشود که ما زنده باشیم و در این روزگار بخواهند هنرپیشه ها نقش قمر بنی هاشم (ع) را به مردم نشان بدهند...اگر چنین غلطی کنند بدانند که تاسوعای امسال؛ غیر از تاسوعای هر سال است.» این عین جملات آیت الله وحید خراسانی است در اعتراض به سریال مختار نامه که در مطبوعات 14 آذر 89 درج شده است. پرسش بنده از محضر آن مقام شامخ این است که حضرت آیت الله! جنابعالی در روزهای پس از انتخابات خرداد 88 که جوانان ِِ ما را تنها به جرم اعتراض به دروغ و تقلب، در خیابان ها به گلوله بستند کجا بودید؟ چرا آن روزها فریاد وااسلاما سرندادید. حضرت عالی در روز عاشورا که با خودرو نیروی انتظامی هم وطنتان را مچاله کردند از دنیای ناپایدار شکوه و شکایتی نکردید، چه شده حالا چنین بی تاب شده اید؟ جناب مرجع والا مقام! میلیاردها تومان از جیب این ملت صرف ساختن سریالی شده که مردم را با مذهب و با هم صنفان شما آشتی دهد. خیالتان راحت! چه قمر بنی هاشم را در تلویزیون به تصویر بکشند و چه مطابق فرمایش شما بگویند سمعا و طاعتا و حذفش کنند به شما اطمینان می دهم عملکرد رذیلانه شما و امثال شما و سکوتتان در مقابل سلطان جائر زمانه که مرجعیت خود را از او وام دارید، مردم را برای همیشه از شما و دین پوشالی تان رویگردان نموده است.
در خرقه ازین بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم



۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

دلیل برای این که ترور اساتید فیزیک در ایران یک ترور حکومتی بود؟

دوشنبه، 8 آذر 89، دو استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی تهران، مجید شهریاری و فریدون عباسی دوانی، در دو بمب‌گذاری جداگانه هدف سوء قصد قرار گرفتند. در دی ماه سال گذشته نيز مسعود علی‌محمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، هنگام خروج از خانه خود در انفجار بمبی که در یک موتورسیکلت جاسازی شده بود، کشته شد.

6 دلیل برای این که ترور اساتید فیزیک در ایران یک ترور حکومتی بود؟

1- با وجود سپری‌شدن نزدیک به یک سال از ترور آقای علی‌محمدی، عوامل این بمب‌گذاری معرفی نشده‌اند.
2- انجام ترورهای 8 آذر 89 بسیار حرفه ای و با بمبهایی که قطعا به سادگی در دسترس گروه های مخالف نظام قرار نمی گیرد ، انجام شد. اگر چنین بمب هایی در دسترس تندروهای ضد رژیم می بود مسلما چهره های شاخص حکومتی را هدف قرار می دادند.
3- خون سردی تروریست ها و انجام موفقیت آمیز ترورهای 8 آذر نشان می دهد به اصطلاح، پشت آنان گرم بوده است.
4- شاید اخطار به دیگر دانشمندان هسته ای مهم ترین دلیل این ترورها بود. بعد از رسوایی ماجراهای شهرام امیری و فرار او به آمریکا، حکومت نگران تکرار چنین وقایعی بود و با این ترورها هشداری جدی به دانشمندان ایرانی می دهد که در برنامه ی هسته ای ایران فعال هستند و اطلاعاتی دارند. یعنی که حکومت با کسی شوخی ندارد.
5- به طور قطع، حکومت فعالیت های دانشمندان هسته ای را به طور کامل زیر نظر دارد و تمامی تماس ها و ارتباط های آنها را کنترل می کند. این احتمال که سرویس های بیگانه مایل به تماس با این افراد باشند تا از آنان اطلاعاتی بدست بیاورند و یا با وعده های مالی آنان را به فرار از ایران تشویق کنند بسیار زیاد است. حال اگر کوچک ترین لغزشی از سوی این افراد مشاهده شود و بهترین راهکار حکومت چیست. بازداشت دانشمندان و اساتید ایرانی هزینه زیادی دارد اما ترور آنها هم موجب مظلوم نمایی می شود و هم زدن اتهام به بیگانگان.
6- حکومت با این ترورها و متهم کردن آمریکا و اسرائیل بیشترین بهره را می برد. جالب است که حتا اصلاح طلبان منتقد حکومت هم چاره ای ندارند که این ترورها را به بیگانگان نسبت دهند:


*دبیر فراکسیون نمایندگان اصلاح‌طلب مجلس نیز ترورهای صبح دوشنبه را به «صهیونیست‌ها» منتسب دانست و در عین حال گفت: این حوادث خشونت‌بار، اتحاد و انسجام مردم را بیشتر می‌کند و خللی در پیشرفت هسته‌ای ایران وارد نمی‌کند.

*رئیس‌جمهوری ایران گفت که بدون تردید دولت‌های غربی و دولت اسرائیل در ترورهای صبح دوشنبه تهران دست داشته‌اند.


*رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی نیز روز سه‌شنبه در کنفرانس خبری خود گفت: « دست کشورهای غربی در حمایت از گروه تروریستی در مشخص کردن افرادی که در فعالیت‌های صلح آمیز هسته‌ای حضور دارند قابل انکار نیست و این اتهام به شکل جدی مطرح است.»

*سید‌ ابراهیم رئیسی، معاون اول قوه قضائیه،او یادآوری کرد: بررسی‌ها نشان می‌دهد افراد مورد هدف قرار گرفته صاحب‌نظران هسته‌ای بودند و تنها کسانی دست اقدام به تروریستی علیه این افراد می‌زند که از دانش هسته‌ای نگران باشند و این افراد کسانی نیستند جزء اسرائیل و آمریکا زیرا آنها از رسیدن کشور ما به دانش هسته‌ای هراس دارند.


*محمدرضا تابش، نماینده مردم اردکان در مجلس شورای اسلامی همچنین به ترور سال گذشته مسعود علی‌محمدی اشاره کرد و گفت: اگر عوامل آن شناسایی، محاکمه و مجازات می‌شدند، کمتر شاهد این اتفاقات در کشور بودیم.

*با وجود سپری‌شدن نزدیک به یک سال از ترور آقای علی‌محمدی، عوامل این بمب‌گذاری معرفی نشده‌اند. منابع خبری نزدیک به حکومت، مسعود علی‌محمدی را «متعهد به نظام» معرفی کرده و ترور او را نیز به دشمنان جمهوری اسلامی نسبت داده بودند. اما در مقابل، برخی سایت‌های خبری نزدیک به منتقدان حکومت، نوشتند که او به نامزدهای مخالف محمود احمدی‌نژاد گرایش داشته و در انتخابات از آنان حمایت کرده بود.مراسم ترحیم این استاد دانشگاه تهران با تدابیر شدید امنیتی و با حضور گسترده ماموران دولتی برگزار شد.

این هم پیام هایی پس از ترور مسعود علی محمدی:


آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام در پی این ترور، پیام تسلیتی صادر کرد. در بخشی از این پیام «ترور ناجوان‌مردانه» این دانشمند، نشان از «آغاز خط تازه توطئه» دانسته شد.
سید محمد خاتمی رئیس‌جمهور پیشین ایران نیز با صدور پیامی «شهادت جانگداز عالم وارسته و اندیشمند متعهد و متبحر و خدمتگزار ارزنده عرصه علم و ایمان و فرزند فرزانه ملت بزرگوار» را جلوهٔ دوبارهٔ «چهرهٔ کریه تروریسم» عنوان کرد و گفت: «دست پلیدی که به این جنایت اقدام کرد، بدون تردید دشمن ایران و ملت و خواستار ایجاد و بسط بحرانی است که برای همه زیان‌بار است.»
میرحسین موسوی، از رهبران جنبش سبز در پیامی، مسعود علی محمدی را استاد سبز دانشگاه تهران خواند و مرگ وی را تسلیت گفت. وی در این پیام درگذشت مسعود علی‌محمدی را خطاب به «ملت شریف ایران، دانشگاهیان و خانواده محترم آن شهید بزرگوار» تسلیت گفت. در بخشی از این پیام آمده بود: «شهادت مظلومانه دانشمند برجسته فیزیک و استاد دانشگاه تهران دکتر مسعود علی محمدی بازگوی این حقیقت تلخ است که دشمنان ملت ایران برای تحقق منافع خود، قصد دارند از شرایط بحرانی سود ببرند و مسلما این اقدام جنایتکارانه بخشی از طرح وسیعی است که ضرورت دارد همگان فارغ از تمایلات سیاسی، برای کشف ابعاد دیگر آن به مراقبت و تامل بپردازند.»


۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

سعيدي سيرجاني و سيماي دو زن


چهارم آذر برابر است با سالرزو قتل ناجوانمردانه «علی اکبر سعیدی سیرجانی» نویسنده آزاداندیش و شیرین قلم ایرانی که در در چهارم آذر 1373 توسط ماموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در زندان کشته شد. سعیدی سیرجانی را پیش از دانستن مسائل سیاسی زندگی اش و قتل مظلومانه اش، با کتاب «سیمای دو زن» شناختم. چه لذتی بردم از خواندن این کتاب و از قلم شیوا و اندیشه روشن نویسنده اش که به زیبایی دو چهره تاریخی و ادبی ایران و عرب، «لیلی» و «شیرین» را به مقایسه نشسته بود. کتابی که از آن پس با هر دختری هم کلام شدم خواندنش را توصیه کردم که بسیار ضروری است برای دختران ایران زمین تا بدانند «شیرین» چگونه زنی آزاد و انتخاب گر بوده است در زمانی که تعصبات کور قبیله ای و عقیدتی در همسایگی ایران بیداد می کرده است. یادش به خیر و روان اش شاد سعیدی سیرجانی که خود قتل قریب الوقوع اش را پیش بینی نمود و هرگز پاپس نکشید. سعیدی سیرجانی در ‎آخرین نامه‌ای که به خامنه‌ای نوشت، پذیرفت که با مرتد نامیدن‌اش از سوی رهبر نظام جمهوری اسلامی قاعدتا بزودی کشته خواهد شد، اما برای در امان ماندن از زندان و قتلی که می‌دانست در انتظارش بود هیچ اصرار و التماسی نکرد. در زمان بازداشت و مرگ سعیدی سیرجانی علی خامنه‌ای رهبر نظام جمهوری اسلامی بود. همچنین اکبر هاشمی رفسنجانی ریاست جمهوری اسلامی ایران، محمد یزدی ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران، علی فلاحیان، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و نیز علی اکبر ناطق نوری ریاست مجلس شورای اسلامی ایران را برعهده داشتند. علاوه بر آن‌ها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی جمهوری اسلامی ایران نیز بر عهده مهندس مصطفی میرسلیم بود.

۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

چلچراغ توقيف شد. آخرين محرمانه چلچراغ

امروز دوشنبه، اول آذر 1381، هفته نامه «چلچراغ» توقیف شد و حالا خواندن آخرین محرمانه آن به قلم بزرگمهر حسین پور شاید اشک خیلی ها را درآورد:

کار از چند هفته گذشته است و به چند ماه می رسد. مخصوصا از وقتی امیرمهدی ژوله سردبیر شد، همه چیز (به چیز که می گویم دقت کنید) بهتر شد. کیفیت بصری، مفهومی، جنجالی و فروش. حالا قضیه خیلی خوب شده است. (به قضیه که می گویم هم دقت کنید.) یعنی قضیه کاملا دست همه آمده و دیگر چلچراغ دارد می شود همان چلچراغی که همه ما دلمان می خواهد تویش کار کنیم و همه شما دلتان می خواهد آن را دم دکه روزنامه فروشی ورق بزنید و شاید پولش را هم بدهید. حالا با همه این احوال قضیه دارد پیچیده تر هم می شود. نه این که قضیه که دستتان آمده از دستتان رها شود... نه. بلکه بیشترتر هم دستتان می آید. یعنی این که از شماره آینده قرار است هرچقدر که ترکانده ایم، بیشترش کنیم. یعنی این که بیشتر بترکیم. یعنی این که دسته جمعی تصمیم گرفته ایم که منفجر شویم. یعنی این که اگر 32 صفحه اضافه شود، یعنی این که اگر صفحه هله هوله و شمسی کوره، پاتوق، بیگ بنگ، تیک آف، ترمز دستی، نسل چهارم اساسی، سینما جهان دبل!، صفحه های طنز ویژه، چهار پرونده هر هفته ای، یک ویژه پرونده شش صفحه ای، چند ستون و صفحه از کلی آدم هیجان انگیز، چند صفحه در مورد آی تی و چی چی تی و یادداشت های بچه پولدار و کلی مصاحبه و جنگول و قرشمال بازی دیگر را داریم می پاشیم توی مجله و اگر با این چیزها نترکد و نترکیم و نترکید... دیگر باید دسته جمعی برویم یک جایی که محل ترکیدنگاهمان را یک معاینه بنماید.
به هر حال ما که خودمان را آماده کرده ایم. شما هم که آماده بشوید، می گویم دمتان قیژ و به پیش!
محرمانه چلچراغ/ بزرگمهر حسین پور
چلچراغ/ سال نهم/ شماره 412
29 آبان 1389

آخرين شماره چلچراغ که کف خانه ولو شده و با حسرت نگاهم مي کند.

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

هيچ توجيهي پذيرفتني نيست. مجیدی ، باقری ، جباری ، رضایی و طالب‌لو ياران کودتاچيان شدند.


هيچ توجيهي پذيرفتني نيست. مجیدی ، باقری ، جباری ، رضایی و طالب‌لو به مردم پشت کردند و در کنار کودتاچيان ايستادند.

نمي دانم چرا هر ننه قمري که در موقعيتي اينچنيني قرار مي گيرد هزار و يک توجيه و دليل به هم مي بافد. با يکي از اين دانشجويکان راه يافته به ملاقات خامنه اي دوست بودم. مي گفت مجبور بوده ام بروم. مي گفت ترسيده ام پاسخ منفي بدهم. گفتم بسيار خوب. حالا بايد تاوانش را هم بدهي. ارتباطم را با او قطع کردم و بعدتر بارها ديدم که در مناسبت هاي گوناگون و در جمع هايي که حضور مي يافت مسخره شد و خواري کشيد. به هر حال هر کاري تاواني دارد. اين فوتباليست هاي درباري هم مي توانستند بهانه اي بتراشند. حتا مي توانستند در همان ابتداي بازي خود را مصدوم جلوه دهند و با تمارض بازي را ادامه ندهند. نه! هيچ توجيهي پذيرفتني نيست. آقايان مجیدی ، باقری ، جباری ، رضایی و طالب‌لو شما از دل مردم رفتيد. شما کاسه ليسان، هم پياله ديکتاتور دروغ گو شديد. حالا هم بايد تاوان آن را بدهيد. چنين نخواهد ماند... روزهاي ديگري در راهند...

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

دست نگه دارید ! این کشتی دارد غرق می شود!


نمی دانم فیلم سینمایی«تایتانیک» را به خاطر دارید یا نه. در صحنه ای از این فیلم در حالی که کشتی عظیم تایتانیک در اثر برخورد با کوه یخ (ice berg) دچار صدمه ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند و دقت می کردند که کیفیت کارشان تحت تاثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!
***
نمی دانم کتاب«قلعه ی حیوانات» نوشته ی «جورج اورول» را خوانده اید یا نه. ماجرای این کتاب، داستان حیوانات یک مزرعه علیه اربابِ زورگوست. حیوانات دست به دستِ هم می شوند و ارباب و خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می گیرند. اولین کار آن ها پس از پیروزی انقلاب شان تنظیم عهد نامه ای ست که طبق آن همه ی حیوانات با هم برابرند و هیچ کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند اما چیزی نمی گذرد که خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام آرام عهدنامه را تغییر می دهد و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه ای وضع می کند در این میان، اسبی در این مزرعه زندگی می کند به نام«باکستر» که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه ی حیوانات است. حیوانات از او می خواهند کمک شان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما«باکستر» سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه ای ندارد. شعار او این است:«من کار می کنم!» و احساس می کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه«باکستر» می توانست از اتفاق وحشتناکی که در«قلعه ی حیوانات» رخ می داد جلوگیری کند چنان سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از«تغییرات» باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت!
***
اولویت بندی(Priority setting) از مهم ترین مهارت های زندگی ست. شما هر چقدر زیبا ویولن بنوازید، در یک قایق در حال غرق شدن، ویولن نواختن در اولویت قرار ندارد. شما هرچقدر کشاورز قابلی باشید، در یک مزرعه ی در حال سوختن، سم پاشی و آفت زدایی در اولویت قرار ندارد. شما هر چقدر آرایشگر قابلی باشید. اصلاح کردن سر و صورت فردی که دچار حمله ی قلبی شده است و باید بلافاصله به بیمارستان انتقال یابد را عاقلانه نمی دانید.
«کارل مارکس» ، فیلسوف آلمانی، یکی از افسون های جامعه ی سرمایه داری را«تخصصی شدن» می داند. هرکس چنان سرش به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می کند کل این جامعه به کدام سو حرکت می کند! باهوش ترین و سختکوش ترین آدم ها گرفتار الگوی «باکستر» می شوند و مسال کلان اجتماعی را ازیاد می برند آیا در جامعه ای که رسانه های فراگیر به آلوده کردن روان مردم مشغولند و هر روز میلیون ها نفر را بیمار می کنند، من باید فقط در مطب روان پزشکی ام بنشینم و وقتم را با ویزیت یکی یکی بیماران پر کنم؟! آیا این تنها وظیفه ی من است؟!
دکتر س (روانپزشک)

تجدید بیعت دوباره خامنه ای با احمدی نژاد در قم و تایید این که دولت، قوه اول کشوراست.


به نظر می رسد تئوری دوستانی که معتقد بودند در پی هشدارهای اقتصادی به رهبر و لجبازی های پی در پی احمدی نژاد در مورد قضیه رحیم مشایی خامنه ای راه خود را از احمدی نژاد جدا کرده است، نقش بر آب شد. مهم ترین نکته سخنان خامنه ای در قم را همانا باید تجدید بیعت چندباره او با احمدی نژاد و اعلام حمایت صریح از او دانست. او در بخشی از سخنانش که فارس این گونه نقل کرد: «همبستگی روزافزون مردم و خواص با قوای سه گانه به ویژه قوه مجریه دومین نکته مورد تأکید رهبری نظام بود.» آشکارا با آوردن لفظ «به ویژه» قوه مجریه را تافته جدابافته دانست و عملا حرف احمدی نژاد را که دولت را در راس امور نامید تایید کرد.

۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

کامران نجف زاده نه اخراجت می کنند و نه به جاسوسی متهم می شوی، هر چه می خواهی بر ضد دولت فرانسه بگو.


کامران نجف زاده تو می توانی با آزادی در خیابان های پاریس بگردی و هرچه دلت می خواهد از تظاهرات اعتراضی مردم عکس و فیلم تهیه کنی و در بخش های مختلف خبری تلویزیون ایران با آب و تاب پخش کنی. خیالت راحت که پلیس فرانسه نه مانع کار تو می شود و نه به جاسوسی متهم ات می کنند. یادت هست یک دختر دانشجوی فرانسوی فقط به خاطر گرفتن چند عکس از تظاهرات مردم ایران آن هم تنها از روی کنجکاوی و نه برای ارسال به شبکه های خبری، 45 روز در زندان به سر برد و مجبور شد با حجاب تحمیلی اسلامی در تلویزیون ایران به نمایش درآید؟ کامران خان، تو می توانی بدون این که به علت اصلی اعتراضات مردم فرانسه اشاره کنی (که در این مورد اخیر دلیل اصلی اش دو سال افزایش سن بازنشستگی بود) در خبرهایت آسمان و ریسمان را به هم ببافی و طوری گزارش بدهی که انگار دولت فرانسه همین روزها ساقط می شود و سارکوزی در ملا عام تیرباران می شود. جناب نجف زاده تو می توانی اصابت گاز اشک آور به چشم یک جوان فرانسوی را جنایتی علیه بشریت بنامی و در مقابل پرپر شدن هم وطنان خودت در کشورت بی تفاوت باشی. کامران نجف زاده یادت هست در روزهای پر التهاب پس از انتخابات خرداد88 چطور با حس و حال، گزارش های دروغ دیکته شده از سوی سران حکومت را بر ضد جنبش مردمی در اخبار 20:30 قرائت می کردی؟ آن روزها هرگز از ذهن آزاد اندیشان ایرانی پاک نمی شود. شاید بسیاری از خبرنگاران و مجریان تلویزیون بتوانند کارشان را توجیه کنند و بگویند چاره ای نداشتند اما لحنی که تو در گزارش هایت به کار می بردی و دروغ پراکنی هایی که مسلما ابتکار خودت بود تنها صفتی را که سزاوار تو می کند صفت «خائن» است و بس.

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

از قبر جنابعالی!


اين عين جملات وزير آموزش و پرورش است در 15 مهر 1389 به نقل از سايت آفتاب به اين نشاني:


آفتاب: حمیدرضا حاجی‌بابایی، وزیر آموزش و پرورش طی اظهاراتی جالب توجه کولاکی به پا کرد و گفت: سازمان‌ها این همه نهار می‌دهند، ما حرفی نداریم، یک بار به فرهنگیان افطاری دادیم که گفتند از کجا آوردید؟ از قبر جنابعالی.


اين ادبيات از زبان کسي که مثلا همه کاره تعليم و تربيت اين کشور است واقعا جاي شگفتي دارد. اين جناب، نمونه کاملي از مديريت بي در و پيکر احمدي نژادي است. نمونه اش استخدام بي ضابطه 40هزار معلم که در بين آنان کساني بودند که حتا در آزمون شرکت نکرده بودند اما بعدا اسمشان درآمد! امسال هم که ايشان در مدارس طرحي پياده کرده به نام مجتمع هاي آموزشي. وام خودرو و افزايش حقوقي که به مديران اين مجتمع ها مي رسد موجب شده روساي آموزش و پرورش اين مديريت ها را بين آشنايان و «هم باندي» هاي خودشان خيرات کنند. با منتفي شدن استيضاح حاجي بابايي به دليل پس گرفتن امضاهاي تعدادي از نمايندگان، حالا اين بابا حسابي جولان مي دهد و بايد منتظر ادبياتي بي ادبانه تر و برنامه ريزي هايي بي برنامه تر از ايشان باشيم.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

دوستاني که دعوتنامه بالاترين مي خواهند ...

دوستاني که دعوتنامه بالاترين مي خواهند و وبلاگ فعال دارند لطفا به جيميل bbaalatarin ايميل بفرستند و نشاني وبلاگشان را هم ارسال فرمايند. البته فعلا هر ماه فقط 2 دعوتنامه بيشتر موجود نيست.

دیدار اکبر هاشمی رفسنجانی با خانواده محسن میردامادی، مصطفی تاجزاده، محمد نوری زاد، عبدالرضا تاجیک و ...

اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت و رئیس مجلس خبرگان رهبری در ایران در دیدار با خانواده تعدادی از زندانیان سیاسی این کشور قول داده است که خواسته های آنها را با رهبر ایران در میان بگذارد.
سایت رسمی آقای هاشمی رفسنجانی روز سه شنبه ۳۰ شهریور (۲۱ سپتامبر) گزارش داد که او به مدت سه ساعت و نیم با اعضای خانواده تعدادی از زندانیان سیاسی گفت و گو کرد و در پایان به آنها گفت: "اگر بخواهم خواسته شما را به مأموران منتقل کنم، مطمئن نیستم جواب مساعد بگیرم و شاید نتیجه عکس بدهد".
با این حال او قول داد که خواسته های این خانواده ها را از نزد آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران پیگیری کند و افزود: "امیدوارم این کار بی نتیجه نباشد
مقام معظم رهبری در خصوص اعمال قانون و تسریع در رسیدگی و رعایت حقوق قانونی آنها (زندانیان سیاسی) در زندان دستورات مناسبی صادر کرده بودند که می تواند بسیاری از مشکلات حاضر را رفع نماید".
رسیدگی عادلانه به پرونده متهمان، رعایت حقوق آنها در زندان و بررسی روند محاکمه های انجام شده توسط نهادهای مسئول از جمله خواسته های خانواده های دیدار کننده با آقای هاشمی رفسنجانی بوده است.
اعضای خانواده محسن میردامادی، مصطفی تاجزاده، محمد نوری زاد، عبدالرضا تاجیک و تعداد دیگری از فعالان سیاسی، روزنامه نگاران و فعالان دانشجویی بازداشت شده در جریان حوادث پس از انتخابات سال گذشته ایران در این دیدار حضور داشتند.
بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات و اعضای خانواده های آنها معمولا از نحوه بازداشت ها، فشارهای اعمال شده در جریان بازجویی ها، نوع اتهامات، اعترافات اجباری، نحوه محاکمه ها، شدت احکام صادر شده و شرایط زندان شکایت دارند.
بعضی از آنها گروهی از مسئولان نظامی و امنیتی را به "کودتای انتخاباتی" متهم می کنند و می گویند که تنها به دلیل شرکت در فعالیت های انتخاباتی و انتقاد از عملکرد دولت بازداشت و زندانی شده اند.

۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه

«مرگ بر اسرائیل» روی پیراهن بازیکنان تیم فوتبال پاس همدان

«مرگ بر اسرائیل» روی پیراهن بازیکنان تیم فوتبال پاس همدان (شنبه شب 20 شهریور 1389)
سیاست در میدان ورزش، آن هم نه سیاست که شعار مرگ و نیستی. آیا فیفا واکنشی نشان خواهد داد؟!

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

کم مانده بالاترین هم لوگویش را به ذوالفقار تغییر دهد!

رادیو فردا دارد موسیقی سنتی پخش می کند، چلچراغ این هفته منتشر نمی شود، فرشید منافی برنامه طنزش را تعطیل کرده است. با این اوضاع امیدی به بهبود اوضاع نیست. هنوز روشنفکران ما بر شانه های مذهب سوارند. اگر قرار است با جعلیاتی خرافی همچون شب قدر این گونه با ترس و احترام برخورد شود چگونه می توان دم از اصلاح و روشنگری زد. گیرم «علی بن ابیطالب» بزرگمردی بوده که در راه حق و عدالت مبارزه کرده و ناجوانمردانه کشته شده، آیا مانند او در تاریخ سرزمین خودمان کم داریم؟!
از «آرش و آریوبرزن و سورنا و بابک و مازیار و حلاج» بگیر و بیا تا «محمد مسعود و فرخی یزدی و خسرو گلسرخی» و بعد «داریوش فروهر و محمد جعفر پوینده و محمد مختاری و اکبر محمدی» و همین روزها «سهراب اعرابی و ندا اقاسلطان و محسن روح الامینی و امیر جوادی فر و محمد كامرانی» و ... . مسئله این است که ما اینها را به آسمان وصل نمی کنیم. از ایشان قدیس نمی سازیم. همین الان هم فریاد عده ای بلند می شود که چرا اینها را با علی مقایسه کرده ای؟ چرا «ع» را پس از نام علی نگذاشته ای؟ امشب عده ای مفاتیح الجنان بر سر می گیرند و فریاد الغوث الغوث سر می دهند. می خواهند کارنامه یک سال آینده شان را بیمه کنند. بسیار خوب. اصلن بحثی نیست. اما چرا باید دیگران زندگی عادی خود را مختل کنند.
هشت تا کانال تلویزیون در خدمت اعتقادات دوستانمان است. یک هفته مملکت نیمه تعطیل است. اینها کم است که باید رسانه های مستقل و آزاداندیش هم خودسانسوری کنند. خفه شدم از خرافات.

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

اگر سنگسار حکمی اسلامی و منصفانه است ...



یادداشت امروز «عباس عبدی» در شرایطی که بحث سنگسار خانم «سکینه محمدی»، جهانیان را درگیر این موضوع کرده بسیار جالب است. این که راستی اگر سنگسار حکمی اسلامی و منصفانه است چرا مقامات از اجرای علنی و انتشار تصاویر آن خوف دارند. یادداشت را با هم می خوانیم:

شفافیت شرط مجازات منصفانه
عباس عبدی
روزنامه شرق، شنبه 23 مرداد 89
نکته­ای که این یادداشت برآن تاکید دارد، علنی بودن مجازات است. اهمیت این رکن در این است که مجازات مجرم، عملی انتقام جویانه و عقده گشایی نیست که کسی ضرورت آشکار بودن آن را به واسطه آثار سوء آن انکار کند. اگر شیوه و میزان مجازات در مورد خاصی منصفانه باشد، هر فرد منصفی بر اجرای آن رای می­دهد و آماده اجرای آن نیز هست و مثل هر کار منصفانه دیگر نه تنها از آشکار و علنی شدن آن نگرانی ندارد، بلکه از این امر استقبال هم می کند. به همین دلیل است که اکثر مجازات های اعمال شده در صدر اسلام، به گونه آشکار بوده و حتی آشکار بودن و حضور سایرین لازمه اجرای این گونه مجازات ها بوده است. مثلا مجازات رجم[سنگسار] به گونه­ای است که حداقل ده­ها نفر باید در محل حاضر باشند و حتی در اجرای مجازات شرکت کنند و اولین کسی که باید در اجرا شرکت کند، رئیس محکمه­ای است که فرد را محکوم کرده است. جالب اینکه بسیاری از افراد و حاکمان شناخته شده مستقیما در اجرای مجازات شرکت می کردند.
اگر قرار باشد امروز هم مطابق این قاعده عمل شود، علنی بودن مجازات مترادف با انتشار تصویر یا فیلم مجازات ها به صورت مستقیم است. حتی در کشورهایی هم که اعدام وجود دارد(مثلا با تزریق سم) از این کار فیلمبرداری می­ شود و مقامات بالای محل در آن شرکت می کنند. بنابراین اجرای مجازات های تعذیب بدنی یا سلب زندگی نیز در صورتی منصفانه خواهد بود که مدافعان تئوریک این نوع مجازات ها و قانونگذاران و حکم کنندگان و مجریان در بالاترین سطوح، جملگی در مراسم اجرای آن حاضر شوند و مثل دیگران در اجرای مجازات (زدن شلاق یا سنگسار یا ...) شرکت کنند، و در عملی که آن را منصفانه می دانند شرکت جویند و علنی بودن اجرای حکم را با استفاده از ابزار مدرن (رسانه ها) منتشر و محقق سازند و آمار و ارقام آن را با دقت کافی منتشر کنند... مگر نه این که گقته می شود در صورت قطع دست یک دزد، سایرین درس عبرت می گیرند و دیگر دزدی نخواهند کرد، اگر به نتایج این استدلال ملتزم باشیم، باید فیلم قطع دست دزد را در شبانه روز چند بار از تلویزیون سراسری پخش کنیم تا درس عبرتی باشد برای کسانی که قصد دزدی دارند، و اگر چنین نکردیم، حتما یک جای استدلال فوق اشکال دارد.


منبع: روزنامه شرق، شنبه 23 مرداد 89

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

زاغان به روی ماه!




زاغان به روی ماه!
نگاهی به سروده های تازه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی


این شعرهای تازه «شفیعی کدکنی» هم حالی دارد! نزدیکی های نوروز امسال، «علی دهباشی» سردبیر نشریه «بخارا» به پر و پای استاد می پیچد که برای ویژه نامه نوروزی بخارا از شعرهای چاپ نشده ات می خواهم. می دانید که شفیعی کدکنی یکی دو ماه پس از وقایع خون بار انتخاباتی، راهی آمریکا شد. همان روزها برخی این سفر را از شاعری که کمتر خود را درگیر سیاست نموده، کوچی سیاسی نامیدند. قهر و دوری از جایی که در آن «بسته پاست» و از «کویر وحشت».
شفیعی کدکنی چهل و یک قطعه از سروده هایش را به علی دهباشی می سپارد که برای نخستین بار در بخارای شماره 74 چاپ می شوند. شعرهایی که شاید باز هم در یک نگاه کلی فارغ از هیاهوی این روزها باشد. اما انگار استاد باز هم رندی کرده و لابلای سروده های قدیمی تر و شعرهای عاطفی و مناسبتی (همچون شعری که برای کنگره ناظم حکمت فرستاده)، حرف دلش را در چند قطعه زیبا آشکارا گفته است و چه تند و تیز و عریان که مو بر تنت راست می کند:

زاغان به روی دهکده، زاغان به روی شهر
زاغان به روی مزرعه، زاغان به روی باغ
زاغان به روی پنجره، زاغان به روی ماه
زاغان به روی آینه ها،
آه! ...
زاغان به روی برف
زاغان به روی حرف
زاغان به روی موسقی و شعر
زاغان به روی راه
زاغان به روی هر چه تو بینی
از نور تا نگاه!

جای دیگر از برده فروش(نخّاس) پیری می گوید که به گاه سخن رانی اش جز خنده کاری نمی توان کرد:

در چار راه برده فروشان
نخّاس پیر، فردا
یک خطبه در ستایش آزادی
ایراد می کند.
ای روزگار شعبده باز نهان گریز!
یک مشت،
آجیل خنده، وقت تماشا،
در جیب ما بریز!

و در شعری با نام «یاسا»، که با کلمه «سبز» آغاز می شود، از آرامش سبز بهشت آگینی می گوید که با هول و وحشت یادآوری یاسا بر باد می رود:

سبز است ، آری این چمن سبز است
وآرامشی دارد
این جست و خیز چابک سنجاب
زیباست، آری، بازی کودک به روی تاب.
...
اینجا، درین آرامش سبز بهشت آگین
تا خنده ای قهقاه
در پارک، یا در صحن دانشگاه
ناگه به گوشم می رسد، بر خویش می لرزم
از بیم آن «یاسا» و آن آیین.

شفیعی کدکنی، دوست داشتنی و ماندگار است. چه اگر شاملووار تازیانه کلامش را بر سر «شعر و شعور ستیزان» به پرواز در آورد و چه در گوشه ای دور از هیاهو به استادی بنشیند و غمگنانه یاد وطن کند:

یاد آیدم که آنجا
(در زیر آسمان نشابور
در میهن من)
آه! چه گویم؟
حتی درخت و سبزه و گل هم
(از انعکاس آنچه تو دانی)
در خشم و اخم و تخم اند
بی بهره از عطوفت قانون
سر تا به پای زیلی و زخم اند.

آن چه در ادامه می خوانید متن کامل همین چهل و یک قطعه شعر تازه دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی است که برای نخستین بار در مجله بخارا (فروردین89) آمد و برای نخستین بار هم در فضای وب منتشر می شود. تلاش نمودم متن شعرها، بی لغزش تایپی و از نظر سطربندی برابر همانی که در بخارا آمده باشد. اگر ایرادی یافتید لطفا کامنت بگذارید تا برطرف شود. سپاس گزارم





شعر درمانی

هر دم به اشارات، شدم هر سویی
شاید که بیابم از شفایی، بویی
دردا که نیافتم به قانون، جز شعر،
بیماری روحِ خویش را دارویی



نام تو

این جذبه ی عاشقی نگر تا چند است
نام تو شنیدم و دلم خرسند است
از نام تو شاد می شود دل، آری،
نام تو و نامی که بدان مانند است



دیوانه ی اشک
این لحظه که دل حریم دیدار شده ست
اشک آمده پیش چشم دیوار شده ست
دل خواست که در نهان ترا دارد دوست
دیوانه ی اشک، چون خبردار شده ست؟



جمع ما پریشان گردید
آن لحظه که دیدار نمایان گردید
با خود گفتم که کار آسان گردید
من بودم و او و خامُشی بود و نگاه
اشک آمد و جمع ما پریشان گردید



زاغان

آنک شبِ شبانه ی تاریخ پر گشود
آنجا نگاه کن
انبوه بیکرانه ی اندوه!
اوه!

زاغان به روی دهکده، زاغان به روی شهر
زاغان به روی مزرعه، زاغان به روی باغ
زاغان به روی پنجره، زاغان به روی ماه
زاغان به روی آینه ها،
آه!
از تیره و تبارِ همان زاغ
کش راند از سفینه ی خود نوح
اندوه بیکرانه و انبوه.

زاغان به روی برف
زاغان به روی حرف
زاغان به روی موسقی و شعر
زاغان به روی راه

زاغان به روی هر چه تو بینی
از نور تا نگاه!



آن بنفشه نپژمرده باقی ست*
*پیامی منظوم که قرار بود به کنگره یکصدمین سال تولد ناظم حکمت(2002) فرستاده شود.

ناظما! حکمت شاعری چیست؟
جز پلی ساختن از سخن ها
از برای عبور خلایق
روی شطّی که همواره جاریست
ور جز این است
ناظما! حرمت شاعری چیست؟

شعر اگر سایه ای از نبوّت،
هست و ( دانم که) در آن شکی نیست
بی عذاب و شکنجه ندیدیم
هیچ پیغمبری در جهان زیست
گر نه این است
ناظما! لذتِ شاعری چیست؟

چون دگر پیشه ها (راست گفتی!)
شاعری پیشه است و چه پیشه!
هر که این پیشه در پیش گیرد
با هراسیست همسو همیشه
گِردِ او اضطرابی نهانیست
ورنه این است
ناظما! وحشت شاعری چیست؟

شاعران جهان، از تو بایست
شیوه ی زندگی یاد گیرند
وین که شاعر، به هر حال، در دَهر
بی گمان زندگاری سیاسیست
ور جزین است
ناظما! فطرت شاعری چیست؟

پنجه ی تو به هر چنگ پرداخت
نغمه ی روح انسان طرازید
معبدی بیکران- جاودان ساخت
در جهانی که گویند فانیست
ور جز این است
ناظما! فرصت شاعری چیست؟

راست گفتی و ز اشراق گفتی
«تا یکی از تبار بشر هست
بسته و خستۀ بند و زندان
من رهایی ندارم، اگر چند،
خود رهایم، نیم شاد و خندان.»
این سخن گر گزافست و دعویست
ناظما! صحبت شاعری چیست؟

راست گفتی که «معنی و صورت
یک حقیقت بوَد جاوادانه
صورت از زندگی مایه دارد
زندگی نیز همواره جاریست.»
ور جزین است
ناظما! رُخصتِ شاعری چیست؟

زان زمانی که از قلب زندان
ما صدای ترا می شنیدیم
تا به امروز پنجاه سالیست
کو دگر شاعری جز تو کاینسان
با مذابی ز فریاد و آتش
نغمه اش چشمۀ زندگانیست
ور جزین است
ناظما! ساحتِ شاعری چیست؟

دسته ای از بنفشه که آن روز
خواستی بهر یارت فرستی
وز بهایش لبی نان خریدی،
بهر یاران محروم زندان،
آن بنفشه نپژمرده باقیست
گرنه این است
ناظما! شوکت شاعری چیست؟

راست گفتی که «در دوره ی ما
قامت زندگانی خمیده ست
بایدش، راست داریم،
یارا!
خوش ترین روز،
روزیست،
کان روز
تاکنون روی ننموده ما را.»
وه! چه روزی، چه روزی، چه روزیست!
ور جزین است
ناظما! حکمت شاعری چیست؟




گمشده
طفلی به نام شادی، دیری ست گم شده ست
با چشم های روشن برّاق
با گیسویی بلند، به بالای آرزو.

هر کس ازو نشانی دارد،
ما را کند خبر
این هم نشان ما:
یک سو، خلیج فارس
سوی دگر، خزر.




در چار راهِ برده فروشان

بر زورقی ز واژه نشستن
وز آبِ رویِ خویش گذشتن
وانگه به گوش عرش رساندن
بیدادها و عربده ها را

مردم! چه ساده لوح و چه گولید
این «عارفان» حرفه ای شهر
شرمی نمی کنند شما را

اینان که زیر پرتور خورشید
-در چار راه برده فروشان-
حرّاج کرده اند خدا را!




تبعید به درون
عمری، پی آرایش خورشید شدیم
آمد ظلمات عصر و نومید شدیم
دشوارترین شکنجه این بود که ما
یک یک به درون خویش تبعید شدیم




در آبگیر غوکان

در آبگیر غوکان
از هر کجا که گوش سپاری و هر جهت
بر بستری که شنبه و آدینه اش یکی ست
یکریز، یک صداست که تکرار می شود

تکرار بخشنامه ای قورّ و قورّ و قورّ
از شامگاه تا به سحرگاه
روی سکوت شیشه ای شهر
آزار و زهر و ظلمت و زنگار می شود

در پشت این طنین تباهی
از شادی و غمی خبری نیست
یک تن به جای جملۀ اینان
طومار نعره را سر و
سردار می شود

گیتی به شکل بیشه در آمد
بیشه به شکل آه
قلبم گرفته است و خسوفی
آفاق را به روی دلم تیره کرده است
این چیست، این که بر سرم آوار می شود.




حبَّةُ القلب

کاش می شد که روزی، دلم را
مثل بذری بکارم که
فردا
بارور گردد و نسل عشّاق
از محیط زمین بر نیفتد.




قطرۀ باران

با خاطره ها خوشیم، کان خوب تر است
کایینۀ پیش رو، نه جای نظر است

چون قطرۀ باران که چکیده ست به خاک
هر لطف که دارد، همه، در پشت سر است




مرثیه

مرگ او، زندگی دوّم او بود،
که گردید آغاز.
شیشۀ عطری،
سربسته،
سر انجام شکست.
همگان بو بردند،
که چه چیزی را دادند از دست.




روی تار عنکبوت

سالها و سالها و سالهاست
ما نماز خویش را
خوانده ایم،
روی تار عنکبوت.

عصر شکّ و در وجود خویش شک
عصر شکّ و در شکوک خویش شک
عصر نعره در سکوت.

آه اگر گسسته گردد این،
ریسمان نازک عواطفی که هست
می کنیم در جهنم غیاب هر چه خوبی و خدا،
سقوط.




برگ بی درخت (2)

برگی از شاخه افتاد در آب
روی برکه نوشت این سخن را:
«اینهمه آب داری، چه جویی؟
دیگر از دل برون کن،وطن را.»

چند روز دگر، در بُن آب
برد از یاد این داشتن را
مُرد و
پوسید و
از یاد خود بُرد
هم وطن را و هم خویشتن را.




چمدان خالی

چو پرنده ای که تنها،
همه روز را پریده
پی جفت خویش و اکنون
به دم غروب غربت
نفس نشستنش نیست
چه کنم، خدای من!
چارۀ خسته بالی ام را

منم آن مسافر ره،
که به ایستگاه فردا،
همه عمر، حمل کردم،
به هزارگون مشقت
چمدان خالی ام را.



شکوفۀ بادام

خوشا سپیده دما
آن زمان که در اسفند
برای خوردن شیر از شکوفۀ بادام
زمین به کودکی خویش باز می گردد.




آن لحظه های آخری شط

زان لحظه های روشنِ دیدار
بسیار سالها که گذشته
فرخندگی به دید و شنیدار!

مثل کسی که بر لب شطّی
شطّی فراخ دامن و بی تاب
مبهوت ایستاده و
در آب
خیره ست و فکر می کند:
آیا
کی می شود تمام
تا بگذرم به طالع بیدار.

وان لحظه های آخری شط
هرگز نمی شوند پدیدار.




گویی درخت تشنه لبی...
آبی ست آسمان و
افق باز
یک توده ابر کوچک،
در شیب درّه ها
گویی درخت تشنه لبی
آه می کشد.




نام این درخت*
*وقتی از خیابانNassau وارد دانشگاه پرینستون می شویم در مدخلی که نزدیک به کتابخانه Fireston است
ساختمان Scheide Caldwel House قرار دارد. در آنجا سه درخت به این اوصاف دیدم.

نام این درخت چیست؟
نام این درخت نیک بخت چیست؟

این درخت شاعری که در نهایت خزان
-آن زمان که جمله برگ هاش ریخته ست
آن زمان که باغ
خالی از پرنده ها و برگ هاست-
اینچنین
غرق گل شده ست
مثل سالخورده مردمی که ناگهان
سر به عاشقی برآورد.

نام این درخت
این درخت نیک بخت
یا که شور بخت،
چیست؟
نام این درخت چیست؟




خطاب به گل های آفتابگردان

ای آفتابگردان، گلهای عاشقان!
کاینسان، تمام عمر، به خورشید خیره اید!
یک لحظه
گوش خویش
بدین حرف واکنید:
من در مدار خویش
هرگز قدم برون ننهم از طریق عشق
حتی اگر شما،
همه،
یک روز
خشته شوید و شیوۀ خود را رها کنید.




آن گل سرخ

آن گل سرخی که در آن بامداد
هدیه آوردم ترا خندان و شاد

تو نبودی در درون خویش و ماند
روی قلبم، سالها، آواز خواند

هم چنان شاداب و خندان باقی است
رمزی از آن حال و آن مشتاقی است




سوگسرودی دیگر برای سهروردی اشراق

جز از حضور نور نمی گفت
جز با دعای حِرز ِ گل سرخ
هرگز شبی به عمر نمی خفت
می خواست، در سراسر آفاق
شمشیر بر مدار قضا و قدر کشد

از خون خود مرکّب سرخی
آورد بهر عصر
تا نقشه ی جدید زمین را
بی مرز اعتقاد و
بی مرز رنگ ها
انسان دوباره، دور ز خوف و خطر کشد

تا باز
تا باز
تا باز بوته های گل سرخ
در این زمین دوباره سر از خاک برکشد

این بود سرگذشتش، آری
وین است سرنوشت کسی کو
می خواست جاموارۀ دریا را
(بیدار یا که خواب)
یکباره سرکشد.



بُعد پنجم درخت

ای پرنده ای که در فضا، رها
می پری و بال می گشایی آن طرف
باز گِردِ این درخت لخت و عور می پری

در مدار گردش تو رمزها و رازهاست
این تویی که با امید
می نهی به پشت سر
روزهای سخت را

این تویی که از مشام خود عبور می دهی
بوی ابرهای لخت لخت را

ما چه درک می کنیم ازین حضور
این که روزهای حامله
در کدام لحظه، با کدام فاصله
بار می نهند؟

این تویی که کشف کرده ای
بُعد پنجم درخت را.




کبوتر
هَبطَت الیک منَ المحلّ ِ الأرفع ِ
شیخ الرّئیس

آه! ای کبوتر! آی که زندان تو منم
میدان پر گشودن و جولان تو منم

زین تنگنای عمر که دیوار هستی است
بیرون چه چیزهاست که حیران تو منم

آیا تو راستی ز برون آمدی، بدین،
زندان سرای جسم و نگهبان تو منم؟

یا مثل جوجه های قناری، درین قفس،
زادی و در مخیّله زندان تو منم

بیرون این قفس نفسی زندگیت هست؟
یا مایۀ حیات تو و جان تو منم؟

آیا تویی که مایه و میزان هستیی
یا در نهاد، مایه و میزان تو منم؟
بر خوان زندگانی مهمان من تویی
یا ریزه خوار سفره و مهمان تو منم؟
این پرسش شگفت «من» و «تو»، خدای را
در این میانه چیست که نادان تو منم

دانم همین که «امر» خدایی و آشکار
جز حیرتم نماند که پنهان تو منم

در پرسش از «رئیس» سبکبار می شوم
کای «شیخ!» تازیانه ی وجدان تو منم




کبریت آرزو

در این سکوت بیرحم، حرفی بزن خدا را
شعری بخوان که ذوقی بخشد حضور ما را

بر سقف زندگانی خاموش مانده چندی ست
روشن کن از سرودی قندیل واژه ها را

تاریکی درون ها، همراه سیل خون ها
لحظه به لحظه سازد تاریک تر فضا را

دیوانگی این دیو، دیوارها برآورد
تا آشنا نبیند دیدار آشنا را

چون صاعقه برافروز کبریت آرزویی
تا صبحدم ببینی یک لحظه پیش پا را




چه می کنی

یارا تو بر کنار ز یاران چه می کنی
در جمع قیل و قال­مداران چه می کنی

با آن دریده چشم و دهان و نهان گروه
با آن گسسته بند و فساران چه می کنی

جان تو جوهر هنر و جوی جاری است
با این لژن نژاد و تباران چه می کنی

هنگامه ی تو رفرف معراج عاشقی ست
حیف از تو! با ستور سواران چه می کنی

اینان حرامی اند و فریبنده ی عوام
تو در شمار مارنگاران چه می کنی

در جمع ابتذال هنر نیست جای تو
هشدار ازین که با صف یاران چه می کنی

با برگ های زرد خزان، یادگار پار،
ای شاخسار صبح بهاران چه می کنی




گلهای گلدان

توی گلدان، گلی روی میز است
که رهاورد یاری عزیز است

سرخ و شاداب و غرق طراوت
مثل سیمای صبح صباوت

می توان دید و لذت ازو بُرد
می توان سر به فکرت فرو بُرد

که سرانجام گردد مچاله
جای گیرد میان زباله

زین دو بیرون دگر نیست راهی
تا تو اهل کدامین نگاهی




جای خالی تو
در میان اینهمه بهارها و باغ های بارور
چوم بَرَم ز یاد
قرن ها و قرن ها و قرن ها
خشکسالی ترا؟

ای کویر وحشتی که ریشه های من
زین سوی زمین بدان سوی زمین
از عروق صخره ها و
شعلۀ مذاب ها و
عمق آب ها
می کَشَد مرا به سوی تو
با که در میان نهم
بُهتِ لالی و سکوتِ بی سؤالی ترا؟

ای عقاب قرن ها، در اوج!
روی آسمان آبی ری و هوای «اَبرشهر»
چون توان در آن عفونت لجن
ایستاد و دید
لحظه های خسته حالی و شکسته بالی ترا؟

می روم به پیش و می روم ز خویش
هر کجا که بنگرم در میان ویترین موزه ها
نقش قالی ترا و کاسۀ سفالی ترا.

این همیشه ها و بیشه ها
این همه بهار و این همه بهشت
این همه بلوغ باغ و بذر و کشت
در نگاه من
پُر نمی کنند جای خالی ترا.




آجیل خنده

در چار راه برده فروشان
نخّاس* پیر، فردا
یک خطبه در ستایش آزادی
ایراد می کند.

ای روزگار شعبده باز نهان گریز!
یک مشت،
آجیل خنده، وقت تماشا،
در جیب ما بریز!

*برده فروش




بازی ورق

بر این دریچه بس که نشستم
من خسته گشته ام ز نظاره
اما،
این باد و این بلوط
-که بر تنش لباس ستبرَق-
تا صبح،
خسته نمی شوند،
از بازی ورق!




نردبان

نردبانیست، این زندگانی!
با شماری بران پلکان ها
از نخستین،
تا به بالا.
ما از این پله ها در عبوریم
گه به بالا
گه به پایین
هر کسی پلۀ ناگزیری
بهر خود دارد و
از همانجا
می رود سوی آن بیکرانه.

از تو می خواهم، ای جاودانه!
روی بالاترین پله(آنجا
که وجودم همه شور و عشق است
و سرود و سخن می سرایم )
پلۀ ناگزیر مرا تو
ناگهانی نهی زیر پایم.




در زیر آسمان نشابور

پاییز در ره است و بلوط بلند باغ
با چند برگ زرد
« مش»* کرده گیسوان قشنگش را
وز یاد برده است
اندیشۀ شتاب و درنگش را

از پنجره به کوچه نظر می کنم
پاییز در ره است
وینجا درخت ها، همه، خندان
و برگ ها، چه سبز، چه شاداب!
یا در تبسم اند
و یا خواب.
حتی،
ابری که گاه گاه، برینجا،
می بارد
در رعد خویش، خشم ندارد

یاد آیدم که آنجا
(در زیر آسمان نشابور
در میهن من)
آه! چه گویم؟
حتی درخت و سبزه و گل هم
(از انعکاس آنچه تو دانی)
در خشم و اخم و تخم اند
بی بهره از عطوفت قانون
سر تا به پای زیلی و زخم اند.

پاییز در ره است.

*این کلمه فرانسوی است که به فارسی نیز راه یافته است.




یاسا

سبز است ، آری این چمن سبز است
وآرامشی دارد
این جست و خیز چابک سنجاب
زیباست، آری، بازی کودک به روی تاب.

در واژه های «مام» با کودک
آرامش و مهری ست کان را می توانم دید
هر چند نتوانم
چیزی ازان فهمید.

زیباست، آری، این چمن زیباست
اما
در چشم من آمیخته با هول و وحشت هاست.

آری
جای شگفتی دارد این باری
از سرزمینی می رسم کانجا
« یاسا» ی چنگیزی و یاساهای بعد از آن
از هر طرف دیوارها دارند:
بهر تبسم، بهر بیداری
بهر تنفس، بهر خندیدن
بهرنگاه و مهر ورزیدن
وز بهر اندیشیدن و دیدن.

اینجا، درین آرامش سبز بهشت آگین
تا خنده ای قهقاه
در پارک، یا در صحن دانشگاه
ناگه به گوشم می رسد، بر خویش می لرزم
از بیم آن «یاسا» و آن آیین.

در هر کجای این جهان باشم
غمگینم و دلتنگ
هر جا روم روی سرم چتری ست
فرسنگ در فرسنگ
چشمم سیاهی می رود زان دودِ دیو آسا
وز هول آن «یاسا».




آغاز و پایان

ای خزان های خزنده، در عروق سبز باغ!
کاین چنین سرسبزی ما پایکوبان شماست

از تبار دیگریم و از بهار دیگریم
می شویم آغاز از آنجایی که پایان شماست




اندوه بنفشه ها

اسفند و فرودین، لبۀ جویبارها
تا روزگار کودکی من
پر بود از بنفشۀ وحشی
با رنگ بیقرار کبودش
وان خامشی طنین ِ سرودش
یادآور ترنم حافظ
در برگ برگ معجزۀ او کتاب او
وان تابِ موی شاهدِ عهد شباب او

این روزها بهار و بنفشه
معنای دیگری به من آرد
وز لونِ دیگری ست
زرد و سفید و صورتی و گاه قهوه ای
با چهره ای به گونۀ مردم
با چشم و با دهان و تبسم

شاید که دلپذیر و قشنگ است
کز دوده و تبار فرنگ است
شاید کمی اَجَق وَجَق، از دور
در دیدگان اهل نشابور!

یعنی چو نیک می نگرم، من،
آن جلوه و جمال ندارد
وان بوی و حُسن و حال ندارد

یاد آن بهین بنفشۀ ایرانی کبود
حسن فرنگ آمد و آن رنگ را ربود
تا چند سال دیگر
(دردا و حسرتا!)
کس را به یاد نیست که خود بود یا نبود!




مناجات

دست مرا بگیر خدایا!
دستی که کورمال،
به هر سوی،
در جستجوی تست.
وز هیچ مخزن کتب اینجا
یک پنجره به سوی تو نگشود.
اوراق هر کتاب،
چون برگ های زرد خزانی،
در لحظۀ تلاطم طوفان،
تنها،
بر دامن تحیرم افزود.
دست مرا بگیر!




بادبزن

قرنی گذشت و ما به هزار امّید
خود را هلاک حرف زدن کردیم
بی آنکه خود تکان بخوریم، از جای
پرواز،
مثل بادبزن کردیم!




آن آتش جاودانه

عشقی که زبون گرفت و آزرد مرا
چون شیر به سرپنجه اش افشرد مرا

موسی صفت آمدم که آتش ببرم
آن آتش جاوادانه خود بُرد مرا




با متنبّی

تا همسفر سیر شقایق نشود
دل، بهر رموز عشق لایق نشود

در دهر ندیدم ار تو دیدی بنمای،
آن کس که ترا بیند و عاشق نشود




شعله در آب

آنچه از زندگی، امروز نشانی دارم
یادهایی ست که از عهد جوانی دارم

گاه، حس می کنم اندر سر پیری، ناگاه،
زان جنون های جوانانه و آنی دارم

می روم جانب طفلی و جوانی بی خویش
کز رخ جان هوس گردفشانی دارم

چند ازین خانه تکانی و به سالی یک بار
این نفس، آرزوی عمرتکانی دارم

گرچه دورم ز تو اکنون به هزاران فرسنگ
گله ها از تو به لفظی که ندانی دارم

شعر را داروی دیوانگی خود کردم
که دلی شاعر و بیمار ِ روانی دارم

شعله در آب بوَد شعبده بازی و منش
نقش آیینۀ الفاظ و معانی دارم

۱۳۸۹ خرداد ۱۹, چهارشنبه

22 خرداد هیچ اتفاقی نیفتد باز هم ما پیروزیم.

چند شب است می خواهم در بالاترین مطلبی بنویسم و از جو تند و تیزی که انتظار دارد 22 خرداد امسال انقلابی در کشور ایجاد شود، انتقاد کنم. حقیقت این است که جنبش سبز و مبارزه آزادی خواهانه ما وارد مرحله ای فرسایشی و دراز مدت شده و گمان نمی کنم دست کم در شرایط فعلی امکان تجمع اعتراضی گسترده وجود داشته باشد. می خواستم از دوستان بالاترین بخواهم که لینک های احساسی ندهند و سطح توقع مردم را بقدری بالا نبرند که در 23 خرداد همانند 23 بهمن، باز هم روحیه یاس و افسردگی از به نتیجه نرسیدن تلاش ها بوجود آید و تا چند روز عملا بالاترین تعطیل باشد... . اما امشب که این مطلب را می نویسم و خبر تصویب قطعنامه تحریم های تازه علیه ایران هم اعلام شده با نگاهی دیگر به این موضوع می نگرم. با گذشت یک سال از انتخابات تقلبی و روی کار آمدن دولتی کودتایی در ایران و با وجود سرکوب گستردۀ مردم و ایجاد آرامش تحمیلی در کشور و افزون بر این باج های کلانی که رییس نامشروع دولت به کشورهای دیگر داد، اما امروز می بینیم که دنیا بر علیه این رژیم متحد شده و خوب می داند که حکومت فعلی چقدر شکننده و غیر قابل اتکا است. با این حال چرا ما باید نا امید باشیم.
به فرض این که 22 خرداد هیچ اتفاقی نیفتد و مردم امکان حضور در خیابان ها را نيابند باز هم ما پیروزیم. دولت کودتا از مدتها قبل و با بهانه جویی برای مجوز دادن به تجمعات مردم عملا ترس و وحشت خود را نشان داده. امنیتی کردن فضای شهر و حضور گسترده سرکوبگران، خودش نشان از پیروزی جنبش مسالمت جویانۀ ما دارد. بگذار دوستان جوان و پراحساس بالاترین اینجا لینک بدهند. بگذار شور و حرارت خود را به نمایش بگذارند. بگذار با آرزوهای به حق و شیرین خود خوش باشند و در لینکهایشان فردای سقوط دیکتاتور را جشن بگیرند. من هم به آنها مثبت می دهم. دیر یا زود این اتفاق می افتد. مهم این است که ناامید نشد. مهم این است که با همین مبارزۀ هر روزه زندگی کرد. از همین روزهای مبارزه لذت برد و کام آنان را که گمان می کنند با پاره کردن آرای مردم می توانند برآنان حکومت کنند، تلخ کرد.

۱۳۸۹ خرداد ۱۷, دوشنبه

15خرداد 1342 از دیدگاه مطبوعات داخلی و خارجی


روزنامه اطلاعات (تحت نظر سازمان امنیت):
15 خرداد یک گروه 200 نفری با پاره آجر از سمت گلوبندک به طرف سربازخانه حمله کردند... در این زد و خورد و حملات یک افسر و چند پاسبان مجروح شدند... در حدود ساعت 11 یک دسته هزار تا هزار و پانصد نفری از در غربی دادگستری وارد کاخ شدند... از ساعت دو بعدازظهر خیابان های تهران را سکوتی وحشتناک فرا گرفته بود و بوی دود در مراکز تظاهرات به مشام می رسید. در نتیجه این حادثه و دخالت مامورین انتظامی عده بی شماری به قتل رسیده اند.

روزنامه لوموند فرانسه:
تظاهرات قهرآمیزی در شیراز و قم به وقوع پیوست. تظاهرکنندگان مثل تهران مغازه ها را خراب کردند و ساختمان ها، سینماها و اتومبیل ها را به آتش کشیدند. تعدادی از اتومبیل ها متعلق به پلیس بود...

روزنامه الاهرام مصر:
دیروز تهران در آتش خشم شعله ور شد... شدیدترین تظاهرات ضد شاه بود... این تظاهرات وقتی آغاز شد که روح الله خمینی و یاران او دستگیر گردیدند... تظاهر کنندگان با شعار مرگ بر شاه به اداره رادیو و انتشارات هجوم کردند و کوشیدند آن را اشغال نمایند... ماشین های ارتشی را سنگ باران کردند... پلیس با مسلسل و گاز اشک آور به تظاهرکنندگان یورش برد. در همان ساعات اولیه صدها نفر کشته شدند...

قسمتی از سخنرانی شاه، 17 خرداد 1342:
باید به شما بگویم که متاسفانه چه کسانی بساط 15 خرداد را به راه انداختند، کما این که در میان کسانی که زخمی شده اند یا دستگیر شده اند خیلی از آنها می گفتند که ما چکار کنیم 25 ریال پول داده بودند و می گفتند در کوچه ها بروید بگویید زنده باد فلانی... این غائله توسط شخصی صورت گرفت که مدعی روحانیت بود و مسلم بود که این شخص ارتباط مرموزی با عوامل بیگانه دارد...


منبع: هفته نامه چلچراغ، شماره 389، شنبه 15 خرداد 1389

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

کردها در دل تمامی ایرانیان جای دارند. عزای آنان عزای ما و شادی آنان شادی ماست.


نه! کردها هیچ گاه از ایران جدا نخواهند شد. اتهام تجزیه طلبی چسباندن به آنان، تنها بهانه ای است برای سرکوب مبارزات آزادی خواهانه دلاوران کرد. آزادی آرزوی همه ایرانیان است و کردها سردمدار مبارزه با آزادی ستیزان شده اند و در این راه در سال های ننگین حاکمیت جمهوری اسلامی، چه سختی ها که نکشیده اند و چه خون ها که نداده اند. کردها مام وطن را رها نخواهند کرد. روزی که ایران بتواند از زیر چکمه استبداد بدر آید و قد راست کند، بی شک خاطره جسارت و شهامت فرزندان کردش را پاس خواهد داشت و آنان به خاطر زجرها و مرارت هایی که بیش از دیگر ایرانیان تحمل کردند در چشم و دل مردم جایگاه ویژه ای خواهند یافت. این را از صمیم قلب می گویم. چه هم اکنون هم از بسیاری شنیده ام که کرد را آریایی اصیل و سمبل پاکی و شهامت می دانند.

اینک اعدام ناجوانمردانه چهارجوان رعنای کرد و یک هموطن عزیز دیگرمان: فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان، غم و ماتم ملی ایرانیان است. یادشان را گرامی می داریم و برای خونخواهی از قاتلان آنان با خانواده داغدارشان هم قسم می شویم.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

آخرين نامه فرزاد کمانگر از زندان

فرزاد کمانگر اعدام شد.


آخرين نامه فرزاد کمانگر از زندان


چه ترسناک است که سکوت بهتی را پس از شنیدن خبر اعدام یا کشته شدن یک انسان می شنویم و باز هم سکوت می کنیم.

به گزارش روابط عمومی دادسرای انقلاب تهران، سحرگاه روز یکشنبه (19اردیبهشت1389) فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان در زندان اوین اعدام شدند...

فرزاد کمانگر، در کامیاران آموزگار بود و در آنجا به فعالیت‌های مدنی اشتغال داشت. وکیل او، خلیل بهرامیان، دو سال پیش، پس از آن که حکم اعدام موکلش در دیوان عالی کشور تأیید شد، در مصاحبه‌ای با دویچه وله با قطعیت دخالت او را در هر گونه فعالیت مسلحانه انکار کرد. بهرامیان گفت: «موکل من نه اسلحه، نه چیز دیگری در دست داشته است. در هیچ سازمانی هم عضویت نداشته و فقط فعال حقوق بشر و روزنامه‌نگار بوده و دبیر و همین و همین و همین.»
خلیل بهرامیان در همین مصاحبه در مورد دادگاه فرزاد کمانگر گفت که در مورد پرونده کار دقیق قضائی صورت نگرفت و «در دادگاه انقلاب در پنج، شش دقیقه محاکمه انجام شد، بدون حضور سایر متهمین». تعداد زيادی از فعالان مدنی، مردم کامياران و امام جمعه شيعيان اين بخش استان کردستان در دفاع از او نامه‌های زیادی نوشته و امضا کرده‌اند. فرزاد کمانگر به پاس مرارت‌ها، مظلومیت‌ها و مقاومت‌هایش به صورت افتخاری گزارشگر ویژه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران نیز هست. در زير آخرين نامه نوشته شده توسط فرزاد كمانگر از زندان رجائي شهر را با هم می خوانیم:

نه» به خشونت «نه» به اعدام
صلح ، خواب کودک است
صلح ، خواب مادر
گفتگوی عاشقان در سایه سار درختان
صلح همین است
صلح لحظه ای است که دیگر
توقف اتومبیلی در خیابان
هراس بر نمی انگیزد
و زمانیست که کوبیدن بر در
نشانه دیدار یک دوست، آغاز رویا و افسانه ای شیرین است ، چون با زندگی شروع می شود.«1»

«و انسان را آفرید به نظاره اش نشست و برای آفرینش این موجود به خود آفرین گفت»«2»
«در عزل کلمه بود ، کلمه با خدا بود ، کلمه خود خدا بود پس کلمه انسان شد» «3»
انسان موجودی الهی و مقدس شد چرا که از روح لایزالی در آن دمیده شده بود و حق حیات در زندگی یافت ; « هر کس حق دارد از زندگی و آزادی و امنیت شخص خویش برخوردار باشد» «4»
و این سو تر خدایگان زر و زور چوبه دار بر افراشتند تا خالق طناب و مرگ شوند و گام به گام تا به امروز زندگی و مرگ ، روشنی و تاریکی ، فریاد و سکوت و رهایی و اسارت همزاد و هم گام همه صفحات تاریخ را ورق زدند .
و باز در هزاره سوم مرگ و اعدام ادامه دارد ، اعدام یک سناریوست و این سناریو بازیگر نقش اول می خواهد ، بازیگرش «انسان » است ، اشرف مخلوقات ، شاهکار آفرینش از جنس من و شما و عده ای که خود را مالک جان او می دانند و سناریو را نوشته اند ، آگاهانه دور میزی می نشینند ، خیلی ساده به سیگارشان پوک میزنند ، چایشان را می نوشند و آگاهانه کاغذی را امضا میکنند تا حق حیات را از انسانی سلب کنند، به همین سادگی .
تصمیم گرفته می شود جوانکی نحیف ، سفید ، سیاه ، زرد ، شرقی …. را کشان کشان به سوی چوبه دار می برند ، گویی جای کسی را تنگ کرده باشد . آگاهانه طنابی بر گردنش می آویزند و دست و پا زدن او را آگاهانه می نگرند به همین زشتی و سادگی .
چه تهوع آور است لبخندی که بر لبانشان می نشیند .
چه ترسناک است که سکوت بهتی را پس از شنیدن خبر اعدام یا کشته شدن یک انسان میشنویم و باز هم سکوت میکنیم و چه زشت و نفرت انگیز است قرنی که در آن هنوز چوبه دار خواب از چشمان مادری نگران می رباید .از آغاز خشونت ، خشونت آفریده است و مرگ ، مرگ آفریده است . و گفتگو صلح و دوستی و برادری به ارمغان آوریده است .
از ابتدا در سرزمینی که باروت بوی غالب است ، بوی بنفشه مشام کسی را نوازش نداده ، آسمانی که در آن نسیر گلوله شنیده می شود عرصه پرواز کبوتر نخواهد شد . سنگی که سنگر می شود ، هیچ گاه پایه و ستون خانه ای نخواهد شد به همین سادگی .
گلوله خشونت می آفریند و خشونت مرگ و تک صدایی و زندان را بر جامعه تحمیل می کنداعدام و خشونت آغازی برای زایش مجدد خشونتی دیگر است به همین سادگی .
کاش این هفته ، این چند ماه ، این چند سال همه اش یک خواب باشد .
کاش اعدام یک خواب یک کابوس گذرا باشد .
به همین سادگی ، کاش یک خواب باشد ، یک خواب ، به همین سادگی .

پاورقی:

1- شعری از یانیس ریتسوس 2- آیه ای از قران 3- آیه ای از انجیل
4- بند سوم اعلامیه جهانی حقوق بشر

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

عبدالمالک ریگی قربانی خیانت دوستانش شد، وزیر اطلاعات دم از اقتدار می زند!

آنچه مسلم است عبدالمالک ریگی بدون هیچگونه درگیری دستگیر شده و با پای خودش به قربانگاه رفته. وقتی وزیر اطلاعات عکسی را نشان می دهد و می گوید ۲۴ ساعت قبل از دستگیری او در افغانستان گرفته شده، نشان از همکاری یکی از دوستان صمیمی ریگی با ماموران اطلاعات ایران دارد. وزیر اطلاعات در مصاحبه مربوط به اعلام این خبر چندین بار دم از اقتدار جمهوری اسلامی می زند بی آنکه پاسخ دهد اگر اقتداری در کار بود، زندانهای جمهوری اسلامی پر از روزنامه نگاران و فعالین سیاسی نبود، پیرمردی به شدت بیمار را به جرم مخالفت به سلول انفرادی نمی بردند، شبانه به خوابگاه دانشجویان حمله نمی کردند، در ۲۲ بهمن تهران را به پادگان نظامی تبدیل نمی کردند، از ورود گزارشگر ویژه حقوق بشر به ایران هراسان نمی شدند و... . آقای مصلحی وزیر محترم اطلاعات، بیهوده دم از اقتدار نزنید که اگر اقتداری در کار می بود اینچنین در روابط خارجی تان به روسپیگری سیاسی نیفتاده بودید.

۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه

بردن محمدرضا تاجیک از زندان به صدا و سیما، نشان وحشت کودتاچیان از حضور سبزها در 22 بهمن.


در فاصله دو شب به 22 بهمن 1388 و در حالی که جنبش سبز خود را آماده حضوری گسترده برای 22 بهمن سبز و حضوری اعتراض آمیز می کند رژیم فاشیست خامنه ای برای دلسرد کردن مردم پروژه اعتراف گیری را این بار به گونه ای دیگر طراحی می کند و آن وادار کردن یکی از چهره های شاخص اصلاحات، محمد رضا تاجیک برای حضور در تلویزیون و نقد اصلاح طلبان است.
خبر رسانی ناگهانی برای این موضوع در صدا و سیما نشان می دهد که رژیم در آخرین لحظه ها توانسه تایید نهایی را بگیرد و گرو کشی نهایی برای همکاری تاجیک را به نتیجه برساند.
بی شک بردن محمدرضا تاجیک از زندان به صدا و سیما، نشان وحشت کودتاچیان از حضور سبزها در 22 بهمن است.
کاملا مشخص بود که تاجیک دارد یک نمایش نوشته شده را اجرا می کند.
خدا می داند چه برنامه ریزی کثیفی پشت این ماجرا بوده.
رژیم کثیف ولایت مطلقه بداند با این نمایش های نخ نما شده، فقط بر تعداد معترضان می افزاید.
همه با هم پیش به سوی 22 بهمن سبز

****
در همین رابطه: یادداشتی از محمدرضا تاجیک در ستایش میرحسین موسوی

۱۳۸۸ بهمن ۱۹, دوشنبه

دین خون شهدا... همه بر گردن ماست.




همه جا کفر و دروغ، همه جا ظلم و ستم
چهره مــردم شـهــر، هــمــگــی آیــه غــم

قــصـرها قــصـر بلا، حاکمش تشنه خون
مــردم شهـر فقیر، هـمـه در بـنـد و زبون

حقشان قسمت گـرگ، فرششان خاک زمین
هــمـه در رنـج و عذاب، حـاکـمـش کاخ نشین

در جـواب یــک نــدا، خلقی آمد به خروش
گفت هان ای زن و مرد، جــامــه رزم بپوش

روز قیام است و جهاد، کشتن دیو بد نهاد
رسالت محمد است، بر دو جهان بر دو جهان

خلق بیدار شدند، همه آماده جنگ
سینه‌ها مثل سپر، جلوی تیر و تفنگ

هـمـه آمــاده رزم، بی هراس از غم نان
نقش بست روی زمین، خون هر پیر و جوان

کاخ ابلیس زمان، گشت ویران و خراب
آرزوهای محال، همه شد نقش بر آب

کسب آزادی و حق، شد قیام زن و مرد
نه مسلسل نه تفنگ، چاره کار نکرد

رمز پیروزی خلق، عزم چون آهن ماست
دین خون شهدا، همه بر گردن ماست

الله الله تو پناهی بر ضعیفان یا الله

این ترانه ای است که هاتف در سالهای انقلاب 1357 ایران خوانده است. دانلود فایل صوتی

۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

خامنه اي ضحاک

پس از اعدام و در واقع، قتل ناجوانمردانه دو جوان ایرانی (آرش رحمانی پور و محمد رضا علی زمانی) شباهت خامنه ای به ضحاک ماردوش بسیار آشکار تر از پیش شد. خامنه ای که تاکنون با قرائت فاشیستی خود از اسلام، هم مردم را از دین روی گردان نموده و هم به جنگ با فرهنگ و تمدن ایرانی برخاسته بود، اینک آشکارا خون جوانان ایرانی را می طلبد. بسیار به جاست از این پس در هر نوشته و خبری به جای نام پلید او و یا در پی آن، نام ضحاک را بیاوریم. این خود مشابهتی تاریخی را مدام یادآور می کند و اگر در دیوار نویسی ها و شعارها تکرار شود بسیار تاثیرگذار خواهد بود.
* این شعر تقدیم ضحاک زمانه:

مغز جوانان ما / خامنه ای ضحاک / خوراک هر شب تو / خامنه ای ضحاک /

ویرانی این دیار / خامنه ای ضحاک / زمزمه لب تو / خامنه ای ضحاک ///

سمبل اهریمنی / خامنه ای ضحاک / تو مایه ننگ ما / خامنه ای ضحاک /

دشمن ایرانیان / خامنه ای ضحاک / دشمن فرهنگ ما / خامنه ای ضحاک ///

خامنه ای قاتل / خامنه ای ضحاک / مرگ به نیرنگ تو / خامنه ای ضحاک /

خون جوانان ما / خامنه ای ضحاک / می چکد از چنگ تو / خامنه ای ضحاک ///

ما همه کاوه هستیم / خامنه ای ضحاک / عمرت به سر رسیده / خامنه ای ضحاک /

درفش سبز ما بین / خامنه ای ضحاک / وقت سحر رسیده / خامنه ای ضحاک...

۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه

کشورهای اروپایی باید سفیران خود را از ايران فرا بخوانند.





کشورهای اروپایی باید برای اعدام های
سياسي ایران، سفیران خود را فرا بخوانند.

سند آشکار دادستانی تهران مبنی بر سیاسی بودن اعدامهای 8 بهمن 88 در تهران، آزمون روشنی پیش پای کشورهای اروپایی گذاشته است تا میزان پايبندي خود به حقوق بشر را نشان دهند. دادسرای عمومی و انقلاب تهران با صدور بیانیه ای گفته است که "در پی اغتشاشات و اقدامات ضد انقلابی و ساختارشکنانه ماه های اخیر به خصوص در روز عاشورا، شعب دادگاه های انقلاب اسلامی تهران به اتهام تعدادی از متهمان رسیدگی و یازده نفر را به اعدام محکوم کردند." در ادامه آمده است: "احکام دو تن از این متهمان به نام های محمد رضا علی زمانی و آرش رحمانی پور که به تایید دادگاه تجدید نظر تهران رسیده بود "سحرگاه امروز (پنجشنبه) اجرا شد." از آنجا که هر دوی ایشان بنا به مدارک غیر قابل انکار، پیش از برگزاری انتخابات اخیر ریاست جمهوری بازداشت شده و هیچ نقشی در ماجراهای پس از انتخابات نداشتند، این اعدام های شتابزده، کاملا سیاسی و تنها به قصد چشم زهر گرفتن از مردم ایران برای شرکت نکردن در تظاهرات 22 بهمن صورت گرفته است. این سندی کاملا محکم از بی عدالتی و سیاسی کاری دستگاه قضایی ایران و نقض آشکار قوانین و میثاق بین المللی مربوط به حقوق مدنی و سیاسی است که ایران آن را امضا کرده است. آیا وقت آن نرسیده است که اتحادیه اروپا کلیه سفیران خود را از ایران فرا بخواند تا شاید از دیگر اعدام های پیش رو جلوگیری کند؟

۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

اگر زلزله هائيتي در ونزوئلا آمده بود...

اگر زلزله هائيتي در ونزوئلا آمده بود، الان سه تا هواپيما کمکهاي امدادي از ايران راهي آنجا شده بود و در هر پس کوچه اي چادرهاي کميته امداد بر پا بود.
جهانيان بدانيد، اين آيين ايرانيان نيست. دين، نژاد، رنگ، زبان و عقايد سياسي از ديدگاه ما هرگز ملاکي براي ياري رساندن به دردمندان نيست. شعر شاعر ايراني را بر سر در سازمان ملل به ياد آوريد:
بني آدم اعضاي يک پيکرند
که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
سياست بازي فاشيست هاي حاکم بر اين کشور را به حساب مردم ايران نگذاريد. ما در اين جا حتي توان تشکيل يک NGO ساده براي فعاليتهاي بشر دوستانه هم نداريم.
بازماندگان زلزله خوفناک هائيتي! تسليت صميمانه جنبش سبز ايران را بپذيريد.

۱۳۸۸ دی ۲۰, یکشنبه

پيشنهاد به بالاترين

بخش شهرستان ها را راه اندازي کنيد.
يک خبر مهم در شهرستاني دورافتاده مثلا گناباد (به عمد گفتم.همانجايي است که قرار شده احمد زيد آبادي را تبعيد کنند!) هيچگاه به صفحه اول بالاترين راه نمي يابد، اما اگر بخشي در بالاترين به نام بخش شهرستانها راه اندازي شود، هرکس مي تواند با مراجعه به صفحه شهرستان مورد نظرش، آخرين رويدادهاي آنجا را ببيند و در صورت لزوم نظر يا امتياز دهد. از طرفي بالاترين چه بخواهد چه نخواهد در قامت يار و همراه جنبش سبز خوب ظاهر شده است. راه اندازي بخش شهرستانها مي تواند در ايجاد شور و شوق ملي جنبش سبز شهرستانها کمک کند و اگر مديران بالاترين کمي باز تر عمل کنند، و امکان عضويت و دعوتنامه را فراهم سازند که به قول عرب جماعت، نور علي نور است!

۱۳۸۸ دی ۱۷, پنجشنبه

علی معلم دامغانی، خود را به ثبت رساند!

علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.

علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.
علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.

علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.

علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.

علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند. علی معلم دامغانی با پذیرش رسمی ریاست فرهنگستان هنر در مراسمی که روز پنج شنبه 17 دی ماه و با حضور ا.ن برگزار شد، نام خود را به عنوان چهره ای منفور، به ثبت رساند.