از آنجا که بسیاری از دوستان ممکن است فرصت خواندن نامه ی بلند بالای فرهاد جعفری را که در تاریخ 2 اسفند 89 خطاب به آیت اله خامنه ای نوشته شده نداشته باشند، خلاصه ی آن را در اینجا می آورم.
خلاصه نامه ی فرهاد جعفری:
فرهاد جعفری پس از مقدمه ای طولانی (که در بخشی از آن به تعریف و تمجید از احمدی نژاد می پردازد و او را منتخب مردم می داند) اصل مطلب خود را این گونه می گوید:
حضرت آیتاله!
از این مقدمهی نسبتاً طولانی که بگذریم، آنچه مرا به نگارش این نامه مصمم ساخت؛ یکی از جملاتِ اظهارشده توسط شما در آخرین نمازجمعهی تهران بود. در فرازی از خطبههای خود و در اشاره به آنچه در خاورمیانهی عربی میگذرد فرمودید: «ما به دنیا ثابت خواهیم کرد که راه نجاتِ بشریت این (جمهوری اسلامی) است». همانلحظه به ذهنم رسید که: «اگر حقیقتاً راه نجات بشریت، نظامی چون جمهوری اسلامی بود؛ میبایست که پیش از همه، شهروندانِ خود را به فلاح و رستگاری رهنمون میشد». اما آیا حقیقت این است؟!
فرهاد جعفری سپس به بیان شاخص هایی می پردازد که نشان می دهد اوضاع کشور ایران فعلا فاجعه بار است:
خودكشی زنان: رتبهی سوم جهان
اعدام: رتبهی دوم جهان بعد از چین/ به نسبت جمعیت، رتبهی اول
مهاجرت نخبگان از میان 91 كشور: رتبهی اول جهان
آزادی مطبوعات: رتبهی ۱۷۲ از ۱۷۵كشور
فساد دیوانسالاری دولتی: رتبهی ۱46
شاخص توسعه انسانی: رتبهی 88
اعتبار و ارزش گذرنامه: در قعر جدول جهانی
بهداشت و تامین سلامت مردم: رتبهی ۱۲۳ جهانی
جاذبههای تجاری: ایران بالاتر از آنگولا در انتهای جدول
سهم زنان ایران در مدیریت: رتبهی 101 میان 120 كشور
فضای كسب و كار جهان: رتبهی 144
سرعت اینترنت: رتبهی 186 (پائینتر از بورکینافاسو و افغانستان)
ارزش پول ملی: ریال ایران «سومین پول بیارزش دنیا»!
او سپس ادامه می دهد:
حضرت آیتاله!
بپذیرید یا نه، بهگواهی مدارک و شواهد و قرائن گوناگون که در حوصلهی این نامه نمیگنجد: «نظام روحانیون و روحانیزادگان» [که متسامحاً «جمهوری اسلامی ایران» خوانده میشود وگرنه از دید نگارنده، با ساختار حقوقی و حقیقی فعلیاش نه جمهوری، نه اسلامی و نه آنچنانکه باید ایرانیست] نهفقط «راه نجات بشریت» نیست بلکه حتا شهروندان خود را نیز نتوانسته است به سوی «یک جامعهی سالم، اخلاقی، آزاد، مرفه و عادلانه» رهنمون شود.
...در این مرحله از تکامل سیاسی کشورمان؛ انتظار من بهعنوان یک شهروند ایرانی از شما [بهعنوان حاکمی که بهادعای آیتاله محمد یزدی از امکان و قدرت آن نیز برخوردار است که چنانچه تشخیص دهد چنین کند] آن است که: با صدور حکمی، نخست نهادهایی را که در عمل نه «تضمینکنندهی اسلامیتِ نظام» بلکه درحقیقت «تضمینکنندهی حکومتِ خانوادهها و خاندانهای روحانیونِ اسلام سیاسی بر جمهور مردمان» محسوب میشوند [که عبارتند از: «مجلس خبرگان»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «شورای نگهبان» / همچنین نهادهای نمایندگی ولیفقیه] منحل نموده و سپس حکم به «تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی» دهید
بهنحوی که:
الف) ولیفقیه، از «رهبری سیاسی» به «رهبری مذهبی»یی تبدیل شود که اولاً: توسطِ فقها، مراجع و روحانیون به این سمت برگزیده شود. و ثانیاً: کار «نظارتِ استطلاعی بر قوانین وضعشده از حیث مطابقت با احکام اسلام» و «صدور رای مشورتی»، برعهدهی ایشان (یا هیاتِ تحتِ سرپرستی ایشان) باشد.
ب) رئیسجمهور، همچنانکه در هر نظم سیاسی مترقی دیگری؛ به «شخص نخست مملکت» تبدیل شود.
ج) قوهی قضائیه، از اختیار و انحصار روحانیون خارج شده، به ملت اعاده شود.
د) تاسیس و راهاندازی شبکههای خصوصی رادیوئی و تلویزیونی، امکانپذیر شود.
...اگر «ولیفقیه» بتواند و اختیار داشته باشد که مرتبهی «توحید» را تعطیل نماید [کمااینکه ایشان در زمان خود، حتا «امر واجبی چون حج» را برای مدتی تعطیل نمودند] چرا نتواند «ولایت فقیه» را تعطیل نماید؟! مگر آنکه خدای ناکرده؛ شأن و مرتب و اهمیتی بیش از «وحدانیتِ خداوند» برای این نهاد قائل باشد. که چنین مباد.
حضرت آیتاله!
با استفاده از اختیارات خود؛ ولایت فقیه را تعطیل کنید. چراکه اسلام سیاسی تجربهی «حاکمیتِ اسلام سیاسی بر مناسبات اجتماعی» در سهدههی گذشته؛ اکنون اثبات کرده است که: نمیتواند پیشبرندهی جامعهی ایرانی، بهسوی «آزادی و عدالت» و «توسعه و رفاه» برای همگان و بهویژه برای جمهور مردمان باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر